جدول جو
جدول جو

معنی ناهلیدنی - جستجوی لغت در جدول جو

ناهلیدنی
(هَِ دَ)
مقابل هلیدنی، به معنی نهادنی. رجوع به هلیدنی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واهلیدن
تصویر واهلیدن
ترک کردن، رها کردن، واگذاشتن، وانهادن، واهشتن، هلیدن، بدرود گفتن، چپ دادن، یله کردن
فرهنگ فارسی عمید
(فَ دَ)
مقابل فهمیدنی. رجوع به فهمیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
که مکیدنی نیست. که از در مکیدن نیست. که نتوان آن را مکید
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
مقابل نویدنی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مقابل آهاردنی. رجوع به ناآهاردنی شود
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ)
که از در آهنجیدن نیست. مقابل آهنجیدنی. رجوع به آهنجیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
نیاوردنی. ناآوریدنی. ناآوردنی
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
که نتواند وزید. که نخواهد وزید. مقابل وزیدنی
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
ناآکنیدنی. مقابل آکنیدنی
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
غیرقابل انتخاب. که نتوان آن را برگزید و اختیار کرد. که سزاوار گزیدن نیست. ناپسندیدنی. مقابل گزیدنی
لغت نامه دهخدا
(لَقْ قی دَ)
که لقیدنی نیست. که ثابت و استوار و محکم است. مقابل لقیدنی
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ)
نیافریدنی. ناآفریدنی. مقابل آفریدنی. رجوع به آفریدنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
که قابل مالیدن نیست. که مالش پذیر نیست. که نتوان آن را مالید. مقابل مالیدنی. رجوع به مالیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(لِ نَ)
نگذاشتن. ننهادن. مقابل هلیدن به معنی نهادن
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
که ازدر مزیدن نیست. که مزیدن را نشاید
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ دَ)
که قابل کشیدن نیست. که نتوان آن را کشید، نابردنی. غیرقابل تحمل. تحمل ناکردنی. رجوع به کشیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ)
غیرقابل خریداری. که قابل خریدن نیست. مقابل خریدنی. رجوع به خریدنی شود
لغت نامه دهخدا
(پَدَ)
قابل پناهیدن. که پناهیدن را سزد
لغت نامه دهخدا
(چَ دَ)
که قابل چشیدن نیست. که چشیدن را نشاید
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مقابل ژولیدنی. رجوع به ژولیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
که دریدنی نیست. که نشاید آن را درید. که نتوان آن را درید
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
که دمیدنی نباشد. مقابل دمیدنی. رجوع به دمیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
آنکه درخور کالیدن نیست. آنکه کالیدن آن سزا نیست. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
مقابل آرمیدنی. رجوع به آرمیدنی و آرامیدنی شود، مقابل رمیدنی
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
که قابل رسیدن نباشد. که نتوان به آن رسید. مقابل رسیدنی، که رسیدنی نیست. که نمی رسد. که نخواهد رسید. که نتواند رسید. رجوع به رسیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ دَ)
که طلبیدنی نیست. که طلب را نشاید. مقابل طلبیدنی. رجوع به طلبیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(شِ دَ)
نالایق از شنیده شدن. (ناظم الاطباء). که قابل شنیدن نیست. که شنیدن را نشاید:
از بس شنیده ام سخن ناشنیدنی
گویم شنیده ام سخن ناشنیده را.
صائب.
، که آن را نتوان شنید. که شنیدن آن ممکن نباشد
لغت نامه دهخدا
(دَ)
که در خور پالیدن است
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناشنیدنی
تصویر ناشنیدنی
آنچه که قابل شنیدن نیست مقابل شنیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالیدنی
تصویر پالیدنی
در خور پالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناهیدنی
تصویر پناهیدنی
آنکه قابل پناهیدن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازیدنی
تصویر نازیدنی
آنکه قابل نازیدن و تفاخراست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادیدنی
تصویر نادیدنی
آنچه که قابل رویت نیست، غیر مرئی مقابل دیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
واگذاشتن (گر یکی دم تو بغفلت و اهلیش او رود فرسنگها سوی حشیش) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار