جدول جو
جدول جو

معنی نانیز - جستجوی لغت در جدول جو

نانیز
از دهات دهستان رابر بخش بافت شهرستان سیرجان است، در 40 هزارگزی مشرق بافت و 3 هزارگزی شمال رابر، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 200 تن سکنه دارد، آبش از قنات و رودخانه تأمین میشود، محصولش غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
اندک، کم، بی ارزش
فرهنگ فارسی عمید
(جُ)
از دهات دهستان ملکاری بخش سردشت شهرستان مهاباد است، در 4500 گزی شمال سردشت و 4 هزارگزی شمال جادۀ شوسۀ سردشت و مهاباد. در ناحیه ای کوهستانی و جنگلی و معتدل هوا واقع است و 109 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات، توتون، مازوج و کتیرا و شغل اهالی زراعت و صنعت دستی ایشان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
بی قدر، بی مقدار، (ناظم الاطباء)، پست و ناقابل، (فرهنگ نظام)، چیز حقیر، چیز پست، فرومایه، بی ارز، بی ارج، وضیع، ناقابل، بی قابلیت، بی ارزش:
ز خاشاک ناچیز تا عرش راست
سراسر به هستی یزدان گواست،
فردوسی،
همو آفرینندۀ مور و پیل
ز خاشاک ناچیز و دریای نیل،
فردوسی،
جز این تا بخاشاک ناچیز و پست
بیازد کسی ناسزاوار دست،
فردوسی،
صورتم را که صفر ناچیز است
با الف هم حساب دیدستند،
خاقانی،
گفتم چه بود گیاه ناچیز
تا درصف گل نشیند او نیز،
سعدی،
بگفتا من گلی ناچیز بودم
ولیکن مدتی با گل نشستم،
سعدی،
، ناکس، فرومایه، پست:
نبد زندگانیش جز هفت ماه
تو خواهیش ناچیز خوان خواه شاه،
فردوسی،
هر آنکس که ناچیز بد چیز گشت
وز اندازۀ کهتری برگذشت،
فردوسی،
ناچیز که وهم کرده کان چیزی هست
خوش بگذر از این خیال کان چیزی نیست،
عبید زاکانی،
، نیست و نابود، (ناظم الاطباء)، لاشی ٔ، عدم، هیچ:
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
بدان تا توانائی آمد پدید،
فردوسی،
کند چون بخواهد ز ناچیز چیز
که آموزگارش نباید بنیز،
فردوسی،
توانی ز ناچیز چیز آفرید
هم از تو شود چیزها ناپدید،
شمسی (یوسف و زلیخا)،
همی گوئی زمانی بود از معلول تا علت
پس از ناچیز محض آورد موجودات را پیدا،
ناصرخسرو،
او زبدۀ جلال و چو تقدیر ذوالجلال
ناچیز را ز روی کرامات چیز کرد،
خاقانی،
این نقش که نگاشت و از ناچیز بچیز آورد، (ترجمه تاریخ یمینی ص 1)،
در اندیشۀ من چنان شد درست
که ناچیز بود آفرینش نخست،
نظامی،
، بیهوده، کار بیهوده و بی نتیجه و بی فایده، (ناظم الاطباء)، باطل، غار، اهلول، همرجه، (از منتهی الارب)، لغو، بیهوده، لهو، عبث: وهمان فروگرفت از مال به کار بردن و بر ناچیز و ببازی و نشاط مشغول بودن، (تاریخ سیستان)، بسیار کم، بسیار قلیل، نهایت اندک، مزجاه، بغایت ناچیز، بسیار اندک،
- ناچیزهمت، اندک همت، بی همت، دون همت، پست همت:
کنون پنداری ای ناچیزهمت
که خواهد کردنت روزی فراموش،
سعدی،
، خراب شده، ویران شده، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام موضع بسیار کوچکی است در بازارک پنجشیر مغرب دریای کلان پنجشیر به افغانستان، این نقطه بر سر راه اتومبیل رو قرار دارد و جمعیت آن تخمیناً پنجاه خانوار تاجیک است که بزبان فارسی تکلم میکنند، محصول آنجا از سردرختی: توت و انگور و از غلات و حبوبات: گندم و جو و باقلا و ارزن و از مواشی: گاو و بز میباشد (البته مقدار کم)، (ازقاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
منسوب به نان، دوست نانی، آنکه به قصد تأمین معاش اظهار دوستی کند، که در دوستی و اظهار محبت نظرش جلب منفعتی باشد، مقابل یار جانی، نوکر و خدمتکاری که به ازای نان خوراک خدمت کند و جز آن مزدی نگیرد، مقابل جامگی، رجوع به جامگی شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به نان. یادوست نانی آنکه بقصدتامین معاش اظهاردوستی کند، خدمتکاری که بازای خوراک خدمت کندو مزدی نگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
بی مقدار، پست و ناقابل، فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
بی ارزش، بی بها، ناکس، فرومایه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سانیز
تصویر سانیز
فرمول
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
مختصر
فرهنگ واژه فارسی سره
اقل، اندک، بی ارزش، بی قدر، بی قابل، بی نتیچه، بیهوده، پشیز، جزئی، خفیف، فرومایه، قلیل، کم، محقر، مزجات، ناقابل
متضاد: بسیار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
تافهةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
Measly, Negligibly, Paltry
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
insignifiant, de manière négligeable, dérisoire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
ちっぽけな , ごくわずかに , 些細な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
معمولی , معمولی طور پر , بے قیمت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
เล็กน้อย , อย่างไม่สำคัญ , เล็กน้อย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
remeh, secara tidak signifikan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
חסר ערך , זניח , חסר ערך
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
hafifu, kidogo sana, kidogo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
微不足道的 , 可忽略地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
insignificante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
하찮은 , 사소하게 , 사소한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
önemsiz, önemsizce
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
तुच्छ , नगण्य रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
insignificante, trascurabilmente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
winzig, vernachlässigbar, geringfügig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
onbeduidend, verwaarloosbaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
незначний , незначно , незначний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
ничтожный , незначительно , ничтожный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
drobny, nieistotnie, nieistotny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
insignificante, insignificativamente, mezquino
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناچیز
تصویر ناچیز
তুচ্ছ , নগণ্যভাবে , তুচ্ছ
دیکشنری فارسی به بنگالی