جدول جو
جدول جو

معنی نانکو - جستجوی لغت در جدول جو

نانکو
(نِ)
ناخوب. ناپسندیده. غیرمستحسن. قبیح. زشت. نانیکو. که نیکو نیست:
نکوکار و بادانش و داددوست
یکی رسم ننهد که آن نانکوست.
اسدی.
بر پشت من از زمانه تو می آید
وز من همه کار نانکو می آید.
خیام
لغت نامه دهخدا
نانکو
ناخوب زشت: برپشت من اززمانه تو می آید وزمن همه کارنانکومی آید. (منسوب به خیام)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نانکش
تصویر نانکش
بنه، بار درخت بنه، بطم، حبه الخضرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نانو
تصویر نانو
گاهواره، گهواره، بانوج، آوازی که مادر هنگام گهواره جنباندن و خواباندن فرزند می خواند
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
ابزاری که بدان اشنان کوبند:
چه نیمور و چه اشنانکوب بقال
چه نیمور و چه گندم کوب هراس.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(کِ)
ون باشد که آن را حبهالخضرا گویند. (فرهنگ رشیدی). ون، و آن دانه ای است مغزدار که خورند و آن را بن هم گویند و به عربی حبهالخضراء خوانند. (برهان قاطع). بار درخت بنه که به تازی حبهالخضراء و به ترکی چاتلانغوش نامند. حب العرعر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مقابل نکوهیدن. رجوع به نکوهیدن شود
لغت نامه دهخدا
(نِ دَ)
که مستحق سرزنش نباشد. که نشاید او را سرزنش کرد
لغت نامه دهخدا
(پُ)
مطلوب. مقبول. که نکوهیده و مذموم نیست، سرزنش ناشده. مقابل نکوهیده. رجوع به نکوهیده شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
احمد بن داود خراسانی، ملقب به نانک. از محدثین است. (از تاج العروس) (از منتهی الارب). در تمدن اسلامی، محدث فردی بود که هم حافظ حدیث و هم تحلیل گر آن محسوب می شد. وی معمولاً هزاران حدیث را با سلسله اسناد حفظ می کرد و در محافل علمی، جلسات روایت حدیث برگزار می نمود. شخصیت هایی مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس و ابن ماجه از برجسته ترین محدثان تاریخ اسلام بودند. آثار آنان امروز منابع اصلی سنت نبوی به شمار می روند.
از پایه گذاران و مروجین مذهب سیخ ها در هندوستان است. وی به سال 1469 میلادی در لاهور تولد یافت و به سال 1538 درگذشت
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مرکّب از: نان + ک، علامت تصغیر، نان کوچک. قرصۀ کوچک نان
لغت نامه دهخدا
ذکری را گویند که در وقت جنبانیدن گهواره، زنان بگویند تا اطفال به خواب روند، (جهانگیری) (انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی) (از برهان قاطع)، و با لفظ ’زدن’ مستعمل است، (آنندراج)، الفاظ بانغمه که زنان وقت خواباندن برگویند و لفظ تکلمیش لالائی است، (فرهنگ نظام)،
- نانو زدن، لالائی گفتن، نانو خواندن:
تا خواب رودخصم تو در بستر جاوید
در مهد سقر میزندش هاویه نانو،
آذری (از جهانگیری)،
آن نبینی که طفل از بانو
گیرد آرام چون زند نانو،
آذری (از جهانگیری)،
، ننو، ننی، قسمی از جای خواب بچه است که با ریسمان و پارچه و چوب در دو طرف پارچه ساخته می شود، (فرهنگ نظام)، نوعی از گهواره، (ناظم الاطباء)، رجوع به ننو شود، مخفف نانوا، (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی)، نان پز، (از برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نانکین. یکی از شهرهای چین است در کنار رودیانگ تسه کیانگ و مرکز کیانگ سو. جمعیت آن 1020000 نفر است. صنایع آن عبارت است از بافندگی و تهیۀ موادشیمیایی. ’برج چینی’ معروف که 165 گز ارتفاع دارد ودر قرن هفتم قبل از میلاد ساخته شده در این شهر واقع است
لغت نامه دهخدا
(دِ گَ)
نانجوی، رجوع به نانجوی شود
لغت نامه دهخدا
(کُ وْ)
بخشی از ناحیۀ برلن دارای 59600 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
حبوب. حبوبات چون نخود و لوبیاو ماش و عدس و باقلا. بنشن: و از وی (از موقان رودینه خیزد و دانکوهای خوردنی و جوال و پلاس بسیار خیزد. (حدود العالم). البقال، تره فروش و دانکوفروش. (مهذب الاسماء) ، آشی مرکب از نخودو عدس و امثال اینها و آنرا هفت دانه نیز گویند. آش هفت حبه. (انجمن آرا). آشی که از حبوب و گوشت پزند
لغت نامه دهخدا
حجام و سرتراش را گویند، (انجمن آرا)، ظاهراً این کلمه مصحف تانگو است، رجوع به تانگو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نانک
تصویر نانک
قرص کوچک ازنان نان کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانیکو
تصویر نانیکو
زشت مقابل نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانکش
تصویر نانکش
حبه الخضرا را گویندکه باردرخت بنه است
فرهنگ لغت هوشیار
مطلق دانه (از گندم جو ماش عدس وجز اینها)، آشی که بهنگام دندان بر آوردن کودک با گندم و ماش و عدس و جز آنها و کله و پاچه گوسفند پزند و بخانه های خویشان و دوستان فرستند دانکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانکور
تصویر نانکور
نمک نشناس، بخیل و دون همت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانو
تصویر نانو
نوعی گاهواره، لالایی، سرود خواب
فرهنگ فارسی معین