رذل. پست. بداصل. بدگوهر. بی گوهر. بدگهر. بدنژاد. که اصیل و نجیب و نژاده نیست، بی عفت. بی عفاف. نابکار. بدکاره. فاحشه. ناپاک. مقابل نجیب: زن نانجیب گرفتنش آسان است و نگاه داشتنش مشکل
رذل. پست. بداصل. بدگوهر. بی گوهر. بدگهر. بدنژاد. که اصیل و نجیب و نژاده نیست، بی عفت. بی عفاف. نابکار. بدکاره. فاحشه. ناپاک. مقابل نجیب: زن نانجیب گرفتنش آسان است و نگاه داشتنش مشکل
بدذاتی. بدگوهری. رذالت. دنائت. - نانجیبی کردن، رذالت نمودن. سخت گیری بی جا و بی مورد کردن. تندی و خشونت نابجا کردن. به ناسزا بر کسی ستم کردن. ، ناپاکی. بی عفتی. هرزگی
بدذاتی. بدگوهری. رذالت. دنائت. - نانجیبی کردن، رذالت نمودن. سخت گیری بی جا و بی مورد کردن. تندی و خشونت نابجا کردن. به ناسزا بر کسی ستم کردن. ، ناپاکی. بی عفتی. هرزگی
تغاری بزرگ سفالین یا مسین دارای لبه ای کوتاه که به جهت خمیر کردن آرد یالباس شستن بکار برند و یا در آن آب ریزند: لانجین پیاله کن که لب یار نازک است. کاسه بزرگ
تغاری بزرگ سفالین یا مسین دارای لبه ای کوتاه که به جهت خمیر کردن آرد یالباس شستن بکار برند و یا در آن آب ریزند: لانجین پیاله کن که لب یار نازک است. کاسه بزرگ