جدول جو
جدول جو

معنی نانبایی - جستجوی لغت در جدول جو

نانبایی
نانبائی، رجوع به نانبائی و نانوایی شود
لغت نامه دهخدا
نانبایی
شغل نانوانان پزی، نان فروشی، دکان نان پزی ونان فروشی
تصویری از نانبایی
تصویر نانبایی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناشنوایی
تصویر ناشنوایی
کری، ناکارایی اندام شنوایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جانبازی
تصویر جانبازی
فداکاری، ازجان گذشتگی، کنایه از بندبازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نانوایی
تصویر نانوایی
محل پختن و فروختن نان مثلاً دکان نانوایی، صنف نانوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نارسایی
تصویر نارسایی
کوتاهی، ناشایستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناروایی
تصویر ناروایی
روا نبودن، ناشایست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماندایی
تصویر ماندایی
صابئی، فرقه ای مذهبی که آداب و رسوم آن ها مخلوطی از یهودی گری و مسیحیت است و اکثر اوقات آداب و رسوم مذهبی خود را نزدیک آب روان و با شستشو در آب انجام می دهند. برخی از صابئین ستاره پرست و برخی بت پرست بوده اند، مرکز اصلی آن ها کلدۀ قدیم بوده و از اهل کتاب به شمار رفته اند و در قرآن ذکری از آن ها شده است، صابئین، صابی، مغتسله، ماندائیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشتایی
تصویر ناشتایی
غذایی که صبح می خورند
فرهنگ فارسی عمید
(خامْ)
این لفظ از دو قسمت تشکیل شده یکی ’خان’ که مخفف ’خانم’ است و دیگر ’باجی’ که کلمه ای است ترکی بمعنی ’خواهر’ و مجموعاً یعنی ’خانم خواهر’، مادر بزرگ: نوه ها بمادر بزرگ خود خانباجی خطاب می کنند، خواهر شوهر: زنهای شوهردار غالباً خواهرشوهر را به این لفظ مینامند، خطابی است زنهای غیر خویشاوند را بجهت صمیمیت و خصوصیت زیاد.
- امثال:
از روی لاعلاجی به خرسه میگویند خانباجی، نظیر: ’از زور بی کسی به خرسه گفتیم خالقزی’، این مثل در موردی بکار میرود که شخص از روی ناچاری دست بدامان هرکس می زند
لغت نامه دهخدا
صابئه، ج، ماندائیان که همان مغتسله و صابئین باشند، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به صابئین شود
لغت نامه دهخدا
رجوع به نانکار شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
ناسرفراز. مقابل مباهی به معنی مباهات کننده و سرافراز. رجوع به مباهی شود
لغت نامه دهخدا
ملاحی، کشتی بانی، ناخدائی، عمل ناوبان، رجوع به ناوبان شود
لغت نامه دهخدا
نان داشتن، فقیر و محتاج نبودن، داشتن استطاعت و تمکن مادی، ناندار بودن، رجوع به ناندار شود
لغت نامه دهخدا
طلب رزق و معاش، طلب روزی، روزی طلبی، گدائی، دریوزه گری، نانخواهی، دنیاطلبی، عمل نانجوی، رجوع به نانجوی شود
لغت نامه دهخدا
نانوائی، خبازی، نان پختن، نان فروشی، (ناظم الاطباء)،
دکان نانبائی، دکان نان ساختن و فروختن، جای نان فروشی
لغت نامه دهخدا
(نانْ)
نانوایی. رجوع به نانوایی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامباهی
تصویر نامباهی
سرافکنده شرمسار آنکه سرافرازنیست غیرمباهی مقابل مباهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناقلایی
تصویر ناقلایی
زرنگی باهوشی گربزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوبانی
تصویر ناوبانی
شغل ودرجه ناوبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانکاری
تصویر نانکاری
منسوب به نانکار
فرهنگ لغت هوشیار
ناپاک غیرمطهر نجس: توتایک بارگی جان درنبازی جنب دانم تراونانمازی. (اسرارنامه عطار. چا. دکترگوهرین 59)
فرهنگ لغت هوشیار
عدم بلوغ، کوتاهی قیصری، ناقصی نقصان، عدم تناسب نالایقی، بی ادبی گستاخی، بی عقلی کم عقلی، بی لیاقتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابنوایی
تصویر نابنوایی
تباهی فساد، بی نوایی تهی دستی
فرهنگ لغت هوشیار
ناخرسندی اخنسندی در پهلوی رضایت نداشتن عدم رضایت. یا با نارضایی با عدم رضایت: ... (با نارضایی غیر جدی گفت)
فرهنگ لغت هوشیار
روا نبودن جایز نبودن، ناشایستگی عدم لیاقت، حرمت حرام بودن، بی رونقی کساد، روانشدن برنیامدن (حاجت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماندایی
تصویر ماندایی
پیرو فرقه ماندایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانبازی
تصویر جانبازی
دلیری، مردانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانایی
تصویر نانایی
(کودکان) بزن وبکوب ورقص وآواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانوایی
تصویر نانوایی
شغل وعمل نانواخبازی، محل پخت وفروش نان خبازی
فرهنگ لغت هوشیار
بدشکلی زشتی، ناشایستگی عدم لیاقت، نامستحسن بودن ناپسندیدگی، عدم تناسب نابجا بودن، بی زینتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشتایی
تصویر ناشتایی
غذایی که پس از مدتی گرسنگی خورده شود، صبحانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناشتایی
تصویر ناشتایی
صبحانه
فرهنگ واژه فارسی سره
خبازی، نان فروشی، نانواخانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد