از دهات دهستان فندرسک بخش رامیان شهرستان گرگان است. در 26 هزارگزی مغرب رامیان، در دشت معتدل هوای مرطوبی واقع است و 550 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و چشمه تأمین می شود. محصولش برنج و غلات، توتون سیگار و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی زنان آنجا کرباس و شال بافی وبافتن پارچه های ابریشمین است. نام دیگر این ده جعفرآباد است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). و رجوع به سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 171 شود
از دهات دهستان فندرسک بخش رامیان شهرستان گرگان است. در 26 هزارگزی مغرب رامیان، در دشت معتدل هوای مرطوبی واقع است و 550 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و چشمه تأمین می شود. محصولش برنج و غلات، توتون سیگار و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی زنان آنجا کرباس و شال بافی وبافتن پارچه های ابریشمین است. نام دیگر این ده جعفرآباد است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). و رجوع به سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 171 شود
کودک بدرفتار و بی ادب. نااهل. نالایق. (آنندراج). شریر. بدذات. (ناظم الاطباء). فرزند غیرصالح. فرزند بد: بنگر چه ناخلف پسری کز وجودتو دارالخلافۀ پدر است ایرمان سرا. خاقانی. و مقاصد و اغراض وزرای وزرسگال آن است که چهار بالش مملکت به فرزند ناخلف شاه دهند. (سندبادنامه ص 161). همان مقامات پیش آید که آن روزگار را از پسر ناخلف. (سندبادنامه ص 113). انسان عین گشت چو فرزند ناخلف بودنش رنج خاطر و نابودنش بلا. کمال الدین اسماعیل. آخر آدم زاده ای، ای ناخلف چند پنداری تو پستی را شرف. مولوی. دریغش مخور بر هلاک و تلف که پیش از پدر مرده به ناخلف. سعدی. چند بنازپرورم مهر بتان سنگدل یاد پدر نمیکنند این پسران ناخلف. حافظ. پدرم روضۀ رضوان بدو گندم بفروخت ناخلف باشم اگر من بجوی نفروشم. حافظ. همه کس ناخلف پسر دارد من بیچاره ناخلف پدرم. ؟ پسر که ناخلف افتد پدر زند چوبش پدر چو ناخلف افتد پسر چکار کند. ؟ ، فرومایۀ بدنژاد و بدسرشت. بدکار. بدعمل. ناکس. (ناظم الاطباء) : چون رسید او پیشتر نزدیک صف بانگ برزد شیرهان ای ناخلف. مولوی
کودک بدرفتار و بی ادب. نااهل. نالایق. (آنندراج). شریر. بدذات. (ناظم الاطباء). فرزند غیرصالح. فرزند بد: بنگر چه ناخلف پسری کز وجودتو دارالخلافۀ پدر است ایرمان سرا. خاقانی. و مقاصد و اغراض وزرای وزرسگال آن است که چهار بالش مملکت به فرزند ناخلف شاه دهند. (سندبادنامه ص 161). همان مقامات پیش آید که آن روزگار را از پسر ناخلف. (سندبادنامه ص 113). انسان عین گشت چو فرزند ناخلف بودنش رنج خاطر و نابودنش بلا. کمال الدین اسماعیل. آخر آدم زاده ای، ای ناخلف چند پنداری تو پستی را شرف. مولوی. دریغش مخور بر هلاک و تلف که پیش از پدر مرده به ناخلف. سعدی. چند بنازپرورم مهر بتان سنگدل یاد پدر نمیکنند این پسران ناخلف. حافظ. پدرم روضۀ رضوان بدو گندم بفروخت ناخلف باشم اگر من بجوی نفروشم. حافظ. همه کس ناخلف پسر دارد من بیچاره ناخلف پدرم. ؟ پسر که ناخلف افتد پدر زند چوبش پدر چو ناخلف افتد پسر چکار کند. ؟ ، فرومایۀ بدنژاد و بدسرشت. بدکار. بدعمل. ناکس. (ناظم الاطباء) : چون رسید او پیشتر نزدیک صف بانگ برزد شیرهان ای ناخلف. مولوی
ایل نانکلی، از ایلات اطراف تهران. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 111). از ایلات اطراف تهران و ساوه و زرند و قزوین است، در شهریار و غار مسکن دارند و چادر نشینند
ایل نانکلی، از ایلات اطراف تهران. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 111). از ایلات اطراف تهران و ساوه و زرند و قزوین است، در شهریار و غار مسکن دارند و چادر نشینند
دهی است از دهستان حومه شهرستان ملایر، در سه هزارگزی جنوب ملایر و یک هزارگزی مغرب جادۀ ملایر به اراک. در جلگه ای معتدل با هوای مالاریاخیزی واقع است و 596 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رودخانه تأمین میشود. محصولش غلات، انگور و محصولات صیفی است. شغل اهالی زراعت و صنعت دستی ایشان قالی بافی است. راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان حومه شهرستان ملایر، در سه هزارگزی جنوب ملایر و یک هزارگزی مغرب جادۀ ملایر به اراک. در جلگه ای معتدل با هوای مالاریاخیزی واقع است و 596 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رودخانه تأمین میشود. محصولش غلات، انگور و محصولات صیفی است. شغل اهالی زراعت و صنعت دستی ایشان قالی بافی است. راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)