جدول جو
جدول جو

معنی ناممیز - جستجوی لغت در جدول جو

ناممیز
(مُ مَیْ یِ)
آنکه تمیز نمیدهد. بی تمیز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ناممیز
(مُ مَیْ یَ)
تمیز داده ناشده. نامشخص. نامعین. نامعلوم. جدا و مشخص ناشده
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کامبیز
تصویر کامبیز
(پسرانه)
گویش امروزی کبوجیه، نام پسر کوروش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناممکن
تصویر ناممکن
ناشدنی، محال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامعین
تصویر نامعین
آنچه معین و مشخص نباشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناامید
تصویر ناامید
کسی که امید به نتیجۀ کاری یا حصول چیزی ندارد، درمانده، مایوس، بیچاره
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی زنی که فقط یک بار ازدواج کرده و میان او و همسرش نهایت مهر و محبّت برقرار باشد، زن وفادار و مهربان به شوهر
فرهنگ فارسی عمید
(مُ مَیْ یِ)
بی تمیزی. (ناظم الاطباء). حالت و صفت ناممیز. رجوع به ناممیز شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
در تداول عوام، ناپاک. (یادداشت مؤلف). پلید. پلشت. آلوده. که تمیز و پاکیزه نیست، بی تمیز. بی تمییز
لغت نامه دهخدا
تصویری از نایمین
تصویر نایمین
جمع نائم درحالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نائمین
تصویر نائمین
جمع نائم، خوابیدگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناظمین
تصویر ناظمین
جمع ناظم. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
سبکسار نااستوار آنکه وآنچه محکم واستوارنباشد: زهر عاقل شنیدستم کجا باشد شب آبستن گمان آمد مرا کاین لفظ معنی نامتین باشد، (معزی 171)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامجاز
تصویر نامجاز
ناروا آنکه مجازنیست غیرماذون، ناروا ممنوع مقابل مجاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامجزی
تصویر نامجزی
بهم آمیخته، مخلوط، جدا نا شده
فرهنگ لغت هوشیار
نابه جا نام بی جا بدون مسمی بی مسمی. یااسم نامسمی. اسمی که مفهوم لغوی آن بادارنده اسم تطبیق نکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامعین
تصویر نامعین
چیزی که محقق و معین نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناامید
تصویر ناامید
مایوس، نومید، خائب
فرهنگ لغت هوشیار
یله آزاد، بی بندو بار آنچه که دربند قید و شرطی نیست بدون قید آزاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناممکن
تصویر ناممکن
محال، ممتنع، نشدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموید
تصویر ناموید
تائید ناشده، ناموفق، بی تائید
فرهنگ لغت هوشیار
نام برده نامزد، زنی که جزیک شوهربمرددیگری نرسیده ومیان او وشوی نهایت محبت باشد: صولت او در ان صف ناورد زن نامویه برکند از مرد. توضیح درجهانگیری پس ازمعنی فوق افزوده شده: (وآن رابهندی سهاگن گویند) درفرنظا. آمده: (درهندی سهاگن بمعنی زن شوهرداراست شرط دیگری نداردولفظ نامویه مرکب ازنا (نه) ومویه (زاری) است وبمعنی زنی که مویه نکرده و شوهرداراست و معنی شعراین است که ممدوح درجنگ زن شوهرداررابی شوهرمیکند)
فرهنگ لغت هوشیار
بی تمیزی عدم تشخیص مقابل تمییز (تمیز)، ناپاکی پلیدی ظلودگی مقابل تمیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناجایز
تصویر ناجایز
ناروا نامشروع مقابل جایز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناتمیز
تصویر ناتمیز
پلید، آلوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامفید
تصویر نامفید
ناسودمند، بی اثر، بی خاصیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامویه
تصویر نامویه
((یِ))
زنی که یک شوهر بیشتر ندیده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناممکن
تصویر ناممکن
((مُ کِ))
محال، ناشدنی، نایافتنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناامید
تصویر ناامید
((اُ))
آن که امید ندارد، درمانده، بیچاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناامید
تصویر ناامید
Despairing, Desperate, Despondent, Disaffected, Disappointed, Discouraged, Disillusioned, Crestfallenly, Despondently, Frustrated
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناممکن
تصویر ناممکن
Unlikely
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نامعین
تصویر نامعین
Indeterminate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناممکن
تصویر ناممکن
improvável
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نامعین
تصویر نامعین
indeterminado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناامید
تصویر ناامید
abatido, desesperado, desanimado, desalentadamente, desiludido, desapontado, frustrado
دیکشنری فارسی به پرتغالی