- نامسری
بی واگیر
معنی نامسری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پستی و فرومایگی، برای مثال در حلقۀ کارزار جان دادن / بهتر که گریختن به نامردی (سعدی۲ - ۵۶۲) ، ترسو بودن
مردی که محرم زن نیست، زنی که محرم مرد نباشد، کنایه از بیگانه، کنایه از کسی که رازدار نباشد و به او اعتماد نتوان کرد
عجب، تکبر، خودخواهی، برای مثال آنکه در او بادسری راه کرد / هم به پریدن سرش آگاه کرد (امیرخسرو۱ - ۱۱۶) ، گردنکشی
(نامْ وَ)
لغت نامه دهخدا
اشتهار. آوازه. شهرت داشتن. معروف و مشهور بودن، نیکنامی. آبرو. عزت. (ناظم الاطباء). سرافرازی
(مُ سَمْ ما)
لغت نامه دهخدا
بدون مسمی. بی مسمی. رجوع به مسمی شود.
- اسم نامسمی، نامی که مفهوم لغوی آن با دارندۀ اسم تطبیق نکند
- اسم نامسمی، نامی که مفهوم لغوی آن با دارندۀ اسم تطبیق نکند
(پِ سَ)
لغت نامه دهخدا
پسر زن. پسر شوهر. پسندر. ربیب. در کرمان: پیرزاده، در گناباد: پیش زاد، در کرمانشاه: ان زاده گویند
ناواپو ناپوییده ناگفته ناشنوده نادیده ناچشیده آنچه که تکرار نشده: یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب کز هر زبان که می شنوم نامکرراست. (حافظ) مقابل مکرر
بی زینه بی افزار نابسیجیده آنکه سلاح نداردبی اسلحه، نامجهز ناآبادمقابل مسلح. یاچشم نامسلح. چشم بی عینک وبی دوربین
جاویدان دایمی: چنان جای الفنج و ملک بقاست بقایی وملکی که نااسپریست. (ناصرخسرو) مقابل اسپری سپری
نابه جا نام بی جا بدون مسمی بی مسمی. یااسم نامسمی. اسمی که مفهوم لغوی آن بادارنده اسم تطبیق نکند
اشتهار، شهرت، نامبرداری، نامجویی
متضاد: گمنامی
متضاد: گمنامی