جدول جو
جدول جو

معنی نامسجل - جستجوی لغت در جدول جو

نامسجل
(مُ سَجْ جَ)
نامدلل. نامسلم. تسجیل ناشده
لغت نامه دهخدا
نامسجل
ناایستا ایستانگشته پروهان نیافته ثابت نشده نامدلل مقابل مسجل
تصویری از نامسجل
تصویر نامسجل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناموجه
تصویر ناموجه
غیر مقبول، ناپسند، ناپذیرفتنی
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
غیرمسئول، خواسته ناشده. سؤال و درخواست ناشده
لغت نامه دهخدا
(مَ جُوو)
نامطلوب. نامترقب. مقابل مرجو: و موجب اوایل نامرجو و مظهر عواقب محمود چگونه است ؟ (سندبادنامه ص 282)
لغت نامه دهخدا
(مُ لِ)
نامسلمان. غیر مسلمان. رجوع به نامسلمان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ سَلْ لَ)
آنچه که مسلم نیست. رجوع به مسلم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ سَلْ لَ)
که سلاح ندارد. بی سلاح. که اسلحۀ حرب با خود همراه ندارد، ناساخته. نابسیجیده. نامجهز.
- چشم نامسلح، بی عینک. بی ذره بین. بی دوربین
لغت نامه دهخدا
(مُ سَطْ طَ)
ناهموار. ناصاف. غیرمستوی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
فرستاده ناشده. ارسال ناشده. مقابل مرسول. رجوع به مرسول شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
ممکن. که شدنی و امکان پذیر است. مقابل محال، به معنی ممتنع و ناممکن و ناشدنی:
فسانه باک ندارد ز نامحال و محال.
عنصری
لغت نامه دهخدا
(مُ دَلْ لَ)
بی دلیل. بی استوار. که برهانی و مدلل نیست. مقابل مدلل. رجوع به مدلل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ وَجْ جَهْ)
ناپسند. غیرمقبول. غیرصحیح. (ناظم الاطباء) : ابوالحسن عباد این معنی و حرکت بغایت ناموجه و غیرمحمود یافت. (تاریخ قم ص 143).
- عذر ناموجه، نامقبول. غیرقابل قبول. ناپذیرفتنی.
- غیبت ناموجه، غیبت بدون عذر موجه
لغت نامه دهخدا
(مُ مَثْ ثَ)
نامجسّم. نامصور
لغت نامه دهخدا
(مُ کَمْ مَ)
ناکامل. تکمیل ناشده. ناقص
لغت نامه دهخدا
(مُ عَوْ وَ)
بی پایه. سست. نااستوار. غیرقابل اعتماد. بی اعتبار: همچنان بر قاعده اول است و زهد و صلاحش نامعول. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(مُ جِ)
متواضع. فروتن. که مغرور و خودپسند نیست. مقابل معجب:
ای به ترجیح فخر نامعجب
وی به عز کمال نامغرور.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(مُ سَمْ ما)
بدون مسمی. بی مسمی. رجوع به مسمی شود.
- اسم نامسمی، نامی که مفهوم لغوی آن با دارندۀ اسم تطبیق نکند
لغت نامه دهخدا
نابه جا نام بی جا بدون مسمی بی مسمی. یااسم نامسمی. اسمی که مفهوم لغوی آن بادارنده اسم تطبیق نکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامدلل
تصویر نامدلل
بی پروهان مدلل نشده ثابت نشده مقابل مدلل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامرجو
تصویر نامرجو
ناخواسته نامطلوب ناخواسته: (وموجب اوایل نامرجو و مظهر عواقب محمود چگونه است {مقابل مرجو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسری
تصویر نامسری
بی واگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسطح
تصویر نامسطح
ناصاف، ناهموار
فرهنگ لغت هوشیار
بی زینه بی افزار نابسیجیده آنکه سلاح نداردبی اسلحه، نامجهز ناآبادمقابل مسلح. یاچشم نامسلح. چشم بی عینک وبی دوربین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسلم
تصویر نامسلم
نامسلمان، غیر مسلمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامحال
تصویر نامحال
آنچه که شدنی نیست مقابل محال ممتنع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسوک
تصویر نامسوک
نازده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسوول
تصویر نامسوول
ناخور تاک، نخواهیده
فرهنگ لغت هوشیار
ناخود بین خود شکن آنکه مغرورنیست متواضع: ای بترجیح فخر نامعجب وی بعزکمال نامغرور. (مسعود سعد) مقابل معجب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامعول
تصویر نامعول
نااستوار بی ارج بی اعتبارنااستوارغیرقابل اعتماد: (همچنان برقاعده اول است وزهدوصلاحش نامعول {مقابل معول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموجه
تصویر ناموجه
نپذیرفتنی نا به جا نامقبول ناپذیرفتنی: (ابوالحسن عباداین معنی وحرکت بغایت ناموجه و غیر محمود یافت {مقابل موجه. یا عذر ناموجه. بهانه نادرست عذرنابجا. یاغیبت ناموجه. غیبت بدون عذرموجه
فرهنگ لغت هوشیار
بی پایه، بی ثبات، سست، غیرقابل اعتماد، نااستوار
متضاد: قابل اعتماد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گود، ناصاف، ناهموار
متضاد: صاف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی جا، توجیه ناپذیر، غیرقابل قبول، نامعقول، نپذیرفتنی
متضاد: موجه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ناتمام، ناقص
دیکشنری اردو به فارسی