جدول جو
جدول جو

معنی نامزروع - جستجوی لغت در جدول جو

نامزروع
(مَ)
کاشته نشده. (ناظم الاطباء). ناکاشته. ناکشته.
- زمین نامزروع، بائره: و همچنین زمین های بائر و نامزروع نپیماید. (تاریخ قم ص 107)
لغت نامه دهخدا
نامزروع
اناپاتان اناپیتان ناکشته ناکشت کاشته نشده ناکاشته. یازمین نامزروع. زمین بایر (بائر) : (همچنین زمینهای بائرو نامزروع نپیماید)
فرهنگ لغت هوشیار
نامزروع
بایر، لم یزرع، ناکاشته
متضاد: کشته، مزروع
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نامطبوع
تصویر نامطبوع
نامطبوع
آنچه طبع از آن نفرت داشته باشد، ناپسند، ناخوشایند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامشروع
تصویر نامشروع
نامشروع
آنچه خلاف شرع باشد، ناروا، حرام
فرهنگ فارسی عمید
نامرزوق
(مَ)
مقابل مرزوق. رجوع به مرزوق شود
لغت نامه دهخدا
نامشروط
(مَ)
بدون قید و شرط. بلاشرط. که مقید به شرطی نیست. مقابل مشروط. رجوع به مشروط شود
لغت نامه دهخدا
نامشروح
(مَ)
تشریح ناشده. مقابل مشروح، موجز. مختصر. بدون شرح و تفصیل
لغت نامه دهخدا
نامسموع
(مَ)
آنچه شنیده نمیشود. شنیده ناشده، نامقبول. آنچه پذیرفته نمی گردد. آنچه مقبول نمی گردد. (ناظم الاطباء). ناشنونده. اجابت ناشده. غیرمستجاب
لغت نامه دهخدا
نامسرور
(مَ)
غمگین. ناشاد. اندوهگین
لغت نامه دهخدا
نامبرور
(مَ)
نامقبول. ناپسندیده، نامرحوم. نامغفور. مقابل مبرور. رجوع به مبرور شود
لغت نامه دهخدا
نامخروب
(مَ)
دایر. آباد. معمور. غیرمخروب. که ویران و خراب نیست
لغت نامه دهخدا
نامحروم
(مَ)
محروم ناشده، در تداول، عوام این کلمه را بجای محروم به کار برند: از دیدار شما نامحروم شدم، محروم شدم
لغت نامه دهخدا
نامشروع
(مَ)
خلاف شرع. ناروا. ممنوع. شهاد. (ناظم الاطباء). حرام. غیرقانونی: خواجه فرمود آن کار حرام و نامشروع است. (انیس الطالبین ص 91)
لغت نامه دهخدا
نامجموع
(مَ)
پراکنده. پریشان. آشفته. نابسامان.
- خاطر نامجموع، خاطر غیرمجموع و پریشان و مشوش
لغت نامه دهخدا
نامتروک
(مَ)
متداول. معمول. منسوخ ناشده. ترک ناشده. رایج. مستعمل. مقابل متروک. رجوع به متروک شود
لغت نامه دهخدا
نامپرور
(دِ گُ سَ /سِ)
نامدار. نامبردار:
چو رامین را بدید آن نام پرور
نبودش دیده را دیدار باور.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامحروم
تصویر نامحروم
نامحروم
آنکه محروم ومایوس نشده، بغلط درمورد (محروم) بکار رود: (از دیدار شما نامحروم شدم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامجموع
تصویر نامجموع
نامجموع
پریشان آشفته پراکنده پریشان نابسامان مقابل مجموع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامحروف
تصویر نامحروف
نامحروف
ناشناخته گمنام، بی بازار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامرزوق
تصویر نامرزوق
نامرزوق
بی روزی روزی نیافته روزی ناداده مقابل مرزوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسرور
تصویر نامسرور
نامسرور
ناشاد اندوهگین آنکه شادمان نیست ناشاداندوهگین مقابل مسرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامشروح
تصویر نامشروح
نامشروح
ناشکافته کوتاه تشریح نشده، موجزمختصر شرح ناشده مقابل مشروح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامشروط
تصویر نامشروط
نامشروط
بی سامه شرط ناشده بلاشرط مقابل مشروط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامطبوع
تصویر نامطبوع
نامطبوع
ناخوش، نامقبول، ناگوار، ناپسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامعروف
تصویر نامعروف
نامعروف
ناشناخته مجهول، ناپسندمذموم مقابل معروف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامغرور
تصویر نامغرور
نامغرور
نافتوده فروتن
فرهنگ لغت هوشیار
نامقطوع
نابریده بی نرخ قطع نشده نابریده، غیرقطعی طی نشده} قیمت نامقطوع {مقابل مقطوع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامبرور
تصویر نامبرور
نامبرور
ناپسندیده نامقبول، نامرحوم نامغفورمقابل مبرور
فرهنگ لغت هوشیار
نامشروع
اداتستان ناروا نادات پاد کیش آنچه که خلاف شرع است حرامغیرقانونی مقابل مشروع: (وبسیارباشدکه بسبب قوت خویش و نفقه عیال مضطرشودبطلب روزی ازوجه نامشروع {یارابطه نامشروع. بطریق غیرشرعی رابطه جنسی یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسموع
تصویر نامسموع
نامسموع
ناشنودنی شنیده نشده، پذیرفته نشده نامقبول مقابل مسموع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامطبوع
تصویر نامطبوع
نامطبوع
((مَ))
ناخوشایند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامشروع
تصویر نامشروع
نامشروع
((مَ))
غیرقانونی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامطبوع
تصویر نامطبوع
نامطبوع
ناگوار
فرهنگ واژه فارسی سره
نامشروع
حرام، غیرشرعی، غیرقانونی، غیرمشروع، ناروا
متضاد: مشروع
فرهنگ واژه مترادف متضاد