جدول جو
جدول جو

معنی نامزد - جستجوی لغت در جدول جو

نامزد
کاندیدا
تصویری از نامزد
تصویر نامزد
فرهنگ واژه فارسی سره
نامزد
معین، مخصوص، کسی که برای کاری در نظر گرفته شده است
تصویری از نامزد
تصویر نامزد
فرهنگ لغت هوشیار
نامزد
((زَ))
دختر و پسری که برای زناشویی قرار گذاشته باشند، کاندید، شخصی که برای به عهده گرفتن مسئولیتی معرفی شده باشد
تصویری از نامزد
تصویر نامزد
فرهنگ فارسی معین
نامزد
آنکه برای گرفتن شغلی یا تصدی پستی اعلام آمادگی می کند مثلاً نامزد ریاست جمهوری، دختر یا پسر جوانی که برای زناشویی قول و قرار گذاشته باشند، کسی که برای کاری در نظر گرفته شده
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نامزدبودن، یاجشن نامزدی. جشنی که برای نامزدشدن دختربرای پسری پیش ارعقد ترتیب دهندودرآن جشن حلقه نامزدی رابانگشت یکدیگر کنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامزدی
تصویر نامزدی
Candidacy, Nomination
دیکشنری فارسی به انگلیسی
candidatura, nomeação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
candidatura, nominación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
kandydatura, nominacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
кандидатура , номинация
دیکشنری فارسی به روسی
кандидатура , номінація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
kandidatuur, nominatie
دیکشنری فارسی به هلندی
Kandidatur, Nominierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
candidature, nomination
دیکشنری فارسی به فرانسوی
उम्मीदवारी , नामांकन
دیکشنری فارسی به هندی
প্রার্থিতা , মনোনয়ন
دیکشنری فارسی به بنگالی
候选人资格 , 提名
دیکشنری فارسی به چینی
מועמדות , מינוי
دیکشنری فارسی به عبری
การสมัคร , การเสนอชื่อ
دیکشنری فارسی به تایلندی
ترشّحٌ , ترشيحٌ
دیکشنری فارسی به عربی
نامزدگی , نامزدی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نامرد
تصویر نامرد
معمولا به شخصیت منفی در سینمای قبل از انقلاب نامرد گفته میشد. نمونه ی بارز آن، آثار قبل از انقلاب کیمیایی است. این آثار دو گروه از آدمها را که به بد یا نامرد و یا خوب و مرد تقسیم شده بودند نشان می دادند وب دین ترتیب روایت فیلم را پیش می بردند درآثاری چون ”قیصر“ این تقسیم بندی مشهود است
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از پامزد
تصویر پامزد
حق القدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پامزد
تصویر پامزد
حق القدم، پایمزد، پامزد، پارنج، پولی که برای عیادت بیمار به پزشک داده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بامزد
تصویر بامزد
طبل یا نقاره که وقت بامداد می نواختند، برای مثال بامزد حسن تو زد آسمان / نامزد عشق تو آمد جهان (خاقانی - ۳۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامرد
تصویر نامرد
فاقد خصلت های انسانی پسندیده، ناجوان مرد، ناکس، بی تعصب، بی غیرت، ترسو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامرد
تصویر نامرد
بی غیرت، ناکس، بی حمیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بامزد
تصویر بامزد
((زَ))
طبل یا نقاره که بامداد می نواختند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامرد
تصویر نامرد
((مَ))
پست، بی غیرت
فرهنگ فارسی معین