جدول جو
جدول جو

معنی نامحسوس - جستجوی لغت در جدول جو

نامحسوس(مَ)
احساس نشده. حس ناشده، غیرقابل حس. تشخیص ناپذیر
لغت نامه دهخدا
نامحسوس
ناسهیدنی پرماس ناپذیر، در نیافتنی آنچه که حس نشده، غیرقابل حس غیر قابل تشخیص
فرهنگ لغت هوشیار
نامحسوس((مَ))
غیرقابل تشخیص، غیرقابل حس
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
فرهنگ فارسی معین
نامحسوس
غير محسوسٍ
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
دیکشنری فارسی به عربی
نامحسوس
imperceptible
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نامحسوس
अदृश्य
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
دیکشنری فارسی به هندی
نامحسوس
imperceptível
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
دیکشنری فارسی به پرتغالی
نامحسوس
inapreciable
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
نامحسوس
niezauważalny
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
دیکشنری فارسی به لهستانی
نامحسوس
незаметный
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
دیکشنری فارسی به روسی
نامحسوس
непомітний
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
دیکشنری فارسی به اوکراینی
نامحسوس
onzichtbaar
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
دیکشنری فارسی به هلندی
نامحسوس
unmerklich
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
دیکشنری فارسی به آلمانی
نامحسوس
impercettibile
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
نامحسوس
অদৃশ্য
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
دیکشنری فارسی به بنگالی
نامحسوس
ناقابل ملاحظہ
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
دیکشنری فارسی به اردو
نامحسوس
มองไม่เห็น
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
دیکشنری فارسی به تایلندی
نامحسوس
tak terlihat
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
نامحسوس
בלתי נראה
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
دیکشنری فارسی به عبری
نامحسوس
不可察觉的
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
دیکشنری فارسی به چینی
نامحسوس
isiyoweza kugundulika
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
دیکشنری فارسی به سواحیلی
نامحسوس
눈에 띄지 않는
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
دیکشنری فارسی به کره ای
نامحسوس
farkedilemez
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
نامحسوس
気づかれない
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نامحمود
تصویر نامحمود
ناپسندیده، زشت و ناپسند
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
حساب ناشده. به حساب نیامده. به حساب منظور ناشده. مقابل محسوب. رجوع به محسوب شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
که محسود نیست. که مورد حسد دیگران نیست. مقابل محسود. رجوع به محسود شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامحلول
تصویر نامحلول
آش ناشدنی وا نرفتنی حل نشده، غیرقابل حل (در آب و غیره) حل نشدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامحمود
تصویر نامحمود
بد شگون، زشت ناپسند ناپسندیده زشت ناپسند: (وازاتفاق نامحمود مسعود را درهندقضیه ای صادرشده بودکه اورامجال توقف درخراسان نبود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامرسوم
تصویر نامرسوم
نانهاده نارستک (رستک نهاده رسم) نامتداول غیرمعمول مقابل مرسوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامیسور
تصویر نامیسور
غیر ممکن، نامقدور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامانوس
تصویر نامانوس
غیر معتاد، نا آشنا ناشناس نا آشنا خوناگرفته ناآشناناشناخته: (بدین وضع نامعهود و طریق نامالوف آمدن برسبیل تفرد وتجرد موجب نیست ک {یاکلمات (لغات) نامانوس. کلمات (لغات) دور از ذهن
فرهنگ لغت هوشیار
بی در و دروازه بی نگهبان حفظ نشده نگهداری نشده، آنچه که ازنظروتعرض عابران محفوظ نیست بی حفاظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامحدود
تصویر نامحدود
بی کران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نا محسوس
تصویر نا محسوس
Unnoticeable
دیکشنری فارسی به انگلیسی