جدول جو
جدول جو

معنی نامجاز - جستجوی لغت در جدول جو

نامجاز(مُ)
که مجاز نیست. ممنوع. غیرمجاز. که اجازه ندارد. که مأذون و مختار نیست، ناروا. ناجایز. ممنوع.
- کار نامجاز، عملی که ارتکابش به حکم شرع یا قانون جایز و مجاز نیست
لغت نامه دهخدا
نامجاز
ناروا آنکه مجازنیست غیرماذون، ناروا ممنوع مقابل مجاز
تصویری از نامجاز
تصویر نامجاز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نامدار
تصویر نامدار
(پسرانه)
مشهور، دارای آوازه و شهرت بسیار، مشهور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نامدار
تصویر نامدار
نامی، بنام، نیک نام، معروف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خامیاز
تصویر خامیاز
خمیازه، برای مثال آن چنان کز عطسه و از خامیاز / این دهان گردد به ناخواه تو باز (مولوی - ۶۴۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامساز
تصویر دامساز
سازندۀ دام، کسی که دام درست می کند یا دام می گستراند
کنایه از آنکه دیگری را با مکر و فریب گرفتار سازد، حیله گر و فریب دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامراد
تصویر نامراد
کسی که به مراد و مقصود خود نرسیده، ناکام، محروم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناهمساز
تصویر ناهمساز
ناسازگار، بی تناسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگداز
تصویر ناگداز
آنچه گداخته نشود
فرهنگ فارسی عمید
خمیازه و دهان دره را گویند، (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، دهان از هم باز شود از کاهلی یا از غلبۀ خواب، آسا، باسک، پاسک، فاژ، فاژه، شوباء، (شرفنامۀ منیری) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس)، افزاء، فنجا، (ناظم الاطباء)، تثاؤب، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، ثاءب، (منتهی الارب)، خامیازه:
این نمیدانم ولی هستی ّ من
می گشاید بی مراد من دهن
آن چنان کز عطسه و از خامیاز
این دهن گردد بناگاه تو باز،
مولوی (از جهانگیری)،
رجوع به ’خامیازه’ و ’خمیازه’ شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بازایستادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). واداشته شدن. (تاج المصادر بیهقی). باز واداشته شدن. (مصادر زوزنی). امتناع. (از اقرب الموارد) ، منبسط گردیدن. فراخ شدن شکم و کفیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فراخ و متسع شدن شکم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَزْ زا)
نامجزی. رجوع به نامجزی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ جَهَْ هََ)
غیر مجهز. تجهیزناشده. ناآراسته. نابسیجیده. مقابل مجهز. رجوع به مجهز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامدار
تصویر نامدار
نام آور، مشهور، معروف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهمساز
تصویر ناهمساز
ناسازگارغیرمتناسب بی تناسب، ناهم کوک مقابل همساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامجانس
تصویر نامجانس
نامتجانس ناهم جنس نامانوس مقابل مجانس
فرهنگ لغت هوشیار
ناآزموده آزموده نشده تجربه ناشده، غیرمجرب بی اثر، ناشی نا آزموده مقابل مجرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامجزی
تصویر نامجزی
بهم آمیخته، مخلوط، جدا نا شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامجوی
تصویر نامجوی
کسی که طالب آوازه و شهرت باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامحال
تصویر نامحال
آنچه که شدنی نیست مقابل محال ممتنع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامراد
تصویر نامراد
محروم، نا امید، مایوس
فرهنگ لغت هوشیار
نامیرنده لایموت باقی مقابل مران میران: ترا گویم ای سید مشرقین که مردم مرانند و تو نامران. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموازی
تصویر ناموازی
ناهمگال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناجایز
تصویر ناجایز
ناروا نامشروع مقابل جایز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناجائز
تصویر ناجائز
ناروا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادمساز
تصویر نادمساز
آنکه سازگار نیست ناموافق مخالف مقابل دمساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نا جایز
تصویر نا جایز
ناروا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نا مجهز
تصویر نا مجهز
تجهیز ناشده، نا آراسته، غیر مجهز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامساز
تصویر دامساز
سازنده دام
فرهنگ لغت هوشیار
حالتی که بسبب خستگی ناتمام ماندن خواب بیخوابی و کسالت در شخصیت ایجاد شود بطوریکه دهان گشاده دستها کشیده و سینه منبسط گردد، دهان دره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انمیاز
تصویر انمیاز
جدا گشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامیات
تصویر نامیات
جمع نامیه، رستنی ها آفریدگان کوالیدگان جمع نامیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامراد
تصویر نامراد
((مُ))
ناکام، محروم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامدار
تصویر نامدار
معروف، مشهور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناهمساز
تصویر ناهمساز
نا موافث، ناموافق
فرهنگ واژه فارسی سره