که مجاز نیست. ممنوع. غیرمجاز. که اجازه ندارد. که مأذون و مختار نیست، ناروا. ناجایز. ممنوع. - کار نامجاز، عملی که ارتکابش به حکم شرع یا قانون جایز و مجاز نیست
که مجاز نیست. ممنوع. غیرمجاز. که اجازه ندارد. که مأذون و مختار نیست، ناروا. ناجایز. ممنوع. - کار نامجاز، عملی که ارتکابش به حکم شرع یا قانون جایز و مجاز نیست
خمیازه و دهان دره را گویند، (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، دهان از هم باز شود از کاهلی یا از غلبۀ خواب، آسا، باسک، پاسک، فاژ، فاژه، شوباء، (شرفنامۀ منیری) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس)، افزاء، فنجا، (ناظم الاطباء)، تثاؤب، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، ثاءب، (منتهی الارب)، خامیازه: این نمیدانم ولی هستی ّ من می گشاید بی مراد من دهن آن چنان کز عطسه و از خامیاز این دهن گردد بناگاه تو باز، مولوی (از جهانگیری)، رجوع به ’خامیازه’ و ’خمیازه’ شود
خمیازه و دهان دره را گویند، (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، دهان از هم باز شود از کاهلی یا از غلبۀ خواب، آسا، باسک، پاسک، فاژ، فاژه، شوباء، (شرفنامۀ منیری) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس)، افزاء، فنجا، (ناظم الاطباء)، تَثاؤُب، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، ثَاءَب، (منتهی الارب)، خامیازه: این نمیدانم ولی هستی ّ من می گشاید بی مراد من دهن آن چنان کز عطسه و از خامیاز این دهن گردد بناگاه تو باز، مولوی (از جهانگیری)، رجوع به ’خامیازه’ و ’خمیازه’ شود