جدول جو
جدول جو

معنی نامج - جستجوی لغت در جدول جو

نامج
(مَ)
معرب نامه است، بصورت مزید مؤخر در کلماتی، از قبیل: برنامج و رهن نامج و غیره
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نامی
تصویر نامی
(پسرانه)
منسوب به نام، مشهور، معروف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناضج
تصویر ناضج
پخته، رسیده
فرهنگ فارسی عمید
مطلبی که خطاب بر فردی معین نوشته می شود و معمولاً به وسیلۀ پست و در پاکت به دست گیرنده می رسد، کاغذی که بر روی آن مطالبی نوشته شده، (پیشوند) جزء پسین برخی کلمات به معنی نوشته ای در موضوع معین مثلاً پایان نامه، سال نامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامجو
تصویر نامجو
جویای نام، شهرت طلب، شجاع، دلیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناجم
تصویر ناجم
نوخاسته، کسی که به دعوی امری قیام کند، سرکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامی
تصویر نامی
نامور، نام آور، نامدار، بنام، مشهور
محبوب
نمو کننده، رشد کننده، روینده
فرهنگ فارسی عمید
نامجوی، رجوع به نامجوی شود:
به تفرش دهی هست با نام او
نظامی از آنجا شده نامجو،
نظامی،
، شخص دلیر، (فرهنگ نظام)، نامجوی، جاه طلب، جویا و طالب مقام و منصب،
نام روز دهم از ماههای ملکی، (جهانگیری) (از فرهنگ نظام)، رجوع به نامجوی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناجم
تصویر ناجم
طلوع کننده، درخشنده، ظاهر، واضح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناضج
تصویر ناضج
گوشت پخته، میوه رسیده آنچه که رسیده وپخته (میوه گوشت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافج
تصویر نافج
آوای کلفت پارسی تازی گشته نافه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامه
تصویر نامه
مکتوب، کتابت، قرطاس، رقعه، خط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامی
تصویر نامی
نامدار، نام آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهج
تصویر ناهج
راه رونده، فراخراه یابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسج
تصویر ناسج
بافنده، سخن آرا بافنده جامه نساج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامج
تصویر دامج
شب تار، توانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثامج
تصویر ثامج
آمیزنده
فرهنگ لغت هوشیار
پایدام ماده مرغی که پای بندند تا نرینگان بر آن فرود آیند و در دام افتند رامگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لامج
تصویر لامج
پر خور، بکن پرگای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامی
تصویر نامی
رشد کننده، نمو کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامجو
تصویر نامجو
((ی))
کسی که در پی آوازه، نیک است، دلیر، شجاع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامه
تصویر نامه
((مِ یا مَ))
نوشته، مکتوب، کتاب، صحیفه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامی
تصویر نامی
معروف، نامدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناضج
تصویر ناضج
((ض))
آن چه که رسیده و پخته (میوه، گوشت)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناجم
تصویر ناجم
((جِ))
سرکش، طاغی، درخشنده، طلوع کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامی
تصویر نامی
معروف
فرهنگ واژه فارسی سره
جاه طلب، شهرت خواه، شهرت طلب، نامخواه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از نامی
تصویر نامی
Nominal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نامی
تصویر نامی
nominal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نامی
تصویر نامی
nominal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نامی
تصویر نامی
nominalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نامی
تصویر نامی
номинальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نامی
تصویر نامی
номінальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نامی
تصویر نامی
nominaal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نامی
تصویر نامی
nominal
دیکشنری فارسی به آلمانی