جدول جو
جدول جو

معنی نامتروک - جستجوی لغت در جدول جو

نامتروک
(مَ)
متداول. معمول. منسوخ ناشده. ترک ناشده. رایج. مستعمل. مقابل متروک. رجوع به متروک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نامشروع
تصویر نامشروع
آنچه خلاف شرع باشد، ناروا، حرام
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
تشریح ناشده. مقابل مشروح، موجز. مختصر. بدون شرح و تفصیل
لغت نامه دهخدا
(مَ)
طی ناشده. نارفته. پای سپرده ناشده، متروک. راهی که متروک مانده است و کسی از آن گذر نمی کند: مناهج عدل که نامسلوک مانده بود مسلوک و معین شد. (سندبادنامه ص 10)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ضرب ناشده. زده نشده. زر و سیمی که به صورت سکه درنیامده است
لغت نامه دهخدا
(مَ)
غمگین. ناشاد. اندوهگین
لغت نامه دهخدا
(مَ)
کاشته نشده. (ناظم الاطباء). ناکاشته. ناکشته.
- زمین نامزروع، بائره: و همچنین زمین های بائر و نامزروع نپیماید. (تاریخ قم ص 107)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دایر. آباد. معمور. غیرمخروب. که ویران و خراب نیست
لغت نامه دهخدا
(مَ)
محروم ناشده، در تداول، عوام این کلمه را بجای محروم به کار برند: از دیدار شما نامحروم شدم، محروم شدم
لغت نامه دهخدا
(مَ)
حکاکی ناشده. حک ناشده. مقابل محکوک. رجوع به محکوک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صَوْ وَ)
تصورنشده، چیزی که دریافت و تصور آن ممکن نباشد. (ناظم الاطباء). ناممکن. صورت ناپذیر
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَقْ قَ)
نابیوسان. نامنتظر. بخلاف انتظار. ناگهانی
لغت نامه دهخدا
(دِ گُ سَ /سِ)
نامدار. نامبردار:
چو رامین را بدید آن نام پرور
نبودش دیده را دیدار باور.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نامقبول. ناپسندیده، نامرحوم. نامغفور. مقابل مبرور. رجوع به مبرور شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
که مکروه و ناخوشایند نیست. مقابل مکروه
لغت نامه دهخدا
(مَ)
چیزی که تفریق و جدائی آن ممتنع باشد. غیرقابل تفریق. تقسیم ناشده. (ناظم الاطباء). جدانا شده. نامفروز
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بدون قید و شرط. بلاشرط. که مقید به شرطی نیست. مقابل مشروط. رجوع به مشروط شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
تفریغناشده، مقابل مفروغ. رجوع به مفروغ شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خلاف شرع. ناروا. ممنوع. شهاد. (ناظم الاطباء). حرام. غیرقانونی: خواجه فرمود آن کار حرام و نامشروع است. (انیس الطالبین ص 91)
لغت نامه دهخدا
اداتستان ناروا نادات پاد کیش آنچه که خلاف شرع است حرامغیرقانونی مقابل مشروع: (وبسیارباشدکه بسبب قوت خویش و نفقه عیال مضطرشودبطلب روزی ازوجه نامشروع {یارابطه نامشروع. بطریق غیرشرعی رابطه جنسی یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
ناپنداشته پندارناپذیر تصورنشده، آنچه که تصور آن ممکن نباشدتصورناپذیر، صورت ناپذیر مقابل متصور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامترقب
تصویر نامترقب
نابیوسان نامنتظرنابیوسان مقابل مترقب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامتحرک
تصویر نامتحرک
ارواک اجنبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامبرور
تصویر نامبرور
ناپسندیده نامقبول، نامرحوم نامغفورمقابل مبرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامغرور
تصویر نامغرور
نافتوده فروتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامعروف
تصویر نامعروف
ناشناخته مجهول، ناپسندمذموم مقابل معروف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامشروط
تصویر نامشروط
بی سامه شرط ناشده بلاشرط مقابل مشروط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامحروف
تصویر نامحروف
ناشناخته گمنام، بی بازار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامشروح
تصویر نامشروح
ناشکافته کوتاه تشریح نشده، موجزمختصر شرح ناشده مقابل مشروح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسلوک
تصویر نامسلوک
نا درنور دیده ناپیموده سپرده نشده باپایطی نشده: (ومیان ماطریق مواصلت نامسلوکست، {متروک (راه و مانندآن) : (مناهج عدل که نامسلوک مانده بودمسلوک و معین شد {مقابل مسلوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسکوک
تصویر نامسکوک
سکه نازده ضرب نشده مقابل مسکوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسرور
تصویر نامسرور
ناشاد اندوهگین آنکه شادمان نیست ناشاداندوهگین مقابل مسرور
فرهنگ لغت هوشیار
اناپاتان اناپیتان ناکشته ناکشت کاشته نشده ناکاشته. یازمین نامزروع. زمین بایر (بائر) : (همچنین زمینهای بائرو نامزروع نپیماید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامحروم
تصویر نامحروم
آنکه محروم ومایوس نشده، بغلط درمورد (محروم) بکار رود: (از دیدار شما نامحروم شدم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامشروع
تصویر نامشروع
((مَ))
غیرقانونی
فرهنگ فارسی معین