جدول جو
جدول جو

معنی نامتدین - جستجوی لغت در جدول جو

نامتدین
غیرمتقی، ناپارسا، ناخداباور، هرهری مسلک
متضاد: متدین
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کامدین
تصویر کامدین
(پسرانه)
خواسته دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامتین
تصویر رامتین
(دخترانه)
آرامش تن، موسیقی دان عهد ساسانیان، نام یکی از نوازندگان و موسیقیدانان در زمان ساسانیآنکه واضع ساز چنگ بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هام دین
تصویر هام دین
هم دین، دو یا چند تن که دارای یک کیش و آیین باشند، هم کیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناردین
تصویر ناردین
گیاهی بیابانی با برگ های دراز خوش بو، گل های ریز، ساقۀ سخت و ریشه سخت شبیه مامیران که در طب به کار می رود و خواص آن شبیه سنبل الطیب است، نردین، سنبل رومی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامردی
تصویر نامردی
پستی و فرومایگی، برای مثال در حلقۀ کارزار جان دادن / بهتر که گریختن به نامردی (سعدی۲ - ۵۶۲)، ترسو بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامعین
تصویر نامعین
آنچه معین و مشخص نباشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامیدن
تصویر نامیدن
خواندن کسی یا چیزی به اسم و نام، نام نهادن
فرهنگ فارسی عمید
(سِ تَ دَ)
که قابل ستاندن نیست. که نباید آن را گرفت. که درخور پذیرفتن و قبول کردن و گرفتن نیست. مقابل ستدنی
لغت نامه دهخدا
(لَث ث)
ناچشیدن. نامکیدن. مقابل مزیدن. رجوع به مزیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ)
نمردنی. ماندنی. که مردنی نیست. که هنوز نخواهد مرد. که زنده می ماند
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَکْ کِ)
متزلزل. نااستوار. که متمکن و استوار و پابرجا و محکم نیست، ناتوان. کم بضاعت. که صاحب مکنت و ثروت و تمکن نیست
لغت نامه دهخدا
(دَ)
قابل نامیدن. رجوع به نامیدن شود
لغت نامه دهخدا
(لَثْءْ)
مقابل مکیدن. رجوع به مکیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
آشنای کار. وارد به کار. که مبتدی و تازه کار و ناوارد به کار نیست. مقابل مبتدی. رجوع به مبتدی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامعین
تصویر نامعین
چیزی که محقق و معین نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامیدن
تصویر نامیدن
نام نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامیدی
تصویر نامیدی
ناامیدواری، یاس، نومیدی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته ناردین سنبل رومی از گیاهان سنبل الطیب، سنبل رومی. یا ناردین اقلیطی. سنبل رومی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عامدین
تصویر عامدین
قصد کننده آهنگ کننده جمع عامدین
فرهنگ لغت هوشیار
نامزدبودن، یاجشن نامزدی. جشنی که برای نامزدشدن دختربرای پسری پیش ارعقد ترتیب دهندودرآن جشن حلقه نامزدی رابانگشت یکدیگر کنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامردی
تصویر نامردی
پستی، حقارت، فرومایگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامدون
تصویر نامدون
سامان نایافته در هم و بر هم تدوین نشده نامرتب مقابل مدون
فرهنگ لغت هوشیار
سبکسار نااستوار آنکه وآنچه محکم واستوارنباشد: زهر عاقل شنیدستم کجا باشد شب آبستن گمان آمد مرا کاین لفظ معنی نامتین باشد، (معزی 171)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامتمکن
تصویر نامتمکن
متزلزلنااستوار، آنکه صاحب مکنت و ثروت و تمکن نیست مقابل متمکن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ناقد، سخن سنجان خرده گیران کهبدان جمع ناقد. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هام دین
تصویر هام دین
همدین (صفت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامبتدی
تصویر نامبتدی
آنکه بکارخودواردوآشناست مقابل مبتدی ناشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامیدن
تصویر نامیدن
((دَ))
اسم گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
آن چه به عنوان نماد به کار برده می شود، سمبلیک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
سمبولیک، سمبلیک
فرهنگ واژه فارسی سره
بربر، بی فرهنگ، نافرهیخته، وحشی
متضاد: متمدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
Emblematic, Symbolic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نامعین
تصویر نامعین
Indeterminate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نامگذاری کردن، نامگذاری، نام گذاشتن
دیکشنری اردو به فارسی