آوازه، شهرت، (ناظم الاطباء)، صیت، نام آوری، نامبرداری، ناموری، نامدار بودن، صاحب جاهی، والامقامی، سروری: در این بند و زندان به کار و به دانش بیلفغد باید همی نامداری، ناصرخسرو، بی نام بسی گشت از او و بی نان اندر طلب نان و نامداری، ناصرخسرو، کمال نامداری بین و عزت که نامش را بدین حد است حرمت، وحشی، ، پهلوانی، دلیری: بدان نامداری که هیتال بود جهانی پر از تیغ وکوپال بود، فردوسی، ، اهمیت، مهمی، باارزشی، ارجمندی: و محال بودی ولایتی بدان نامداری به دست آمده آسان فروگذاشت، (تاریخ بیهقی)، اگر شایسته شغلی بدان نامداری نبودی، نفرمودی، (تاریخ بیهقی)، رجوع به نامدار شود
آوازه، شهرت، (ناظم الاطباء)، صیت، نام آوری، نامبرداری، ناموری، نامدار بودن، صاحب جاهی، والامقامی، سروری: در این بند و زندان به کار و به دانش بیلفغد باید همی نامداری، ناصرخسرو، بی نام بسی گشت از او و بی نان اندر طلب نان و نامداری، ناصرخسرو، کمال نامداری بین و عزت که نامش را بدین حد است حرمت، وحشی، ، پهلوانی، دلیری: بدان نامداری که هیتال بود جهانی پر از تیغ وکوپال بود، فردوسی، ، اهمیت، مهمی، باارزشی، ارجمندی: و محال بودی ولایتی بدان نامداری به دست آمده آسان فروگذاشت، (تاریخ بیهقی)، اگر شایسته شغلی بدان نامداری نبودی، نفرمودی، (تاریخ بیهقی)، رجوع به نامدار شود
نامسعود. منحوس. (آنندراج). نحس. شوم. (دهار). شوم. بدفال. (از ناظم الاطباء). ناخجسته. بدشگون. بدقدم. نامیمون. مشؤوم. نافرخنده: قصد خاندانهای قدیم و دودمان کریم نامبارک باشد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 197). دری را که او تاج تارک بود زدن بر زمین نامبارک بود. نظامی. نامبارک خندۀ آن لاله بود کز دهان او سواد دل نمود. مولوی. قدم نامبارک محمود چون به دریا رسد برآرد دود. ؟ ، مکروه. نفرت انگیز، بدبخت. بی طالع. (از ناظم الاطباء). - نامبارک پی، بدقدم. نامبارک قدم. - نامبارک دم، مقابل مبارک دم و مبارک نفس. - نامبارک دیدار، که دیدارش ناخجسته و شوم باشد. - نامبارک قدم، بدقدم، مقابل مبارک قدم
نامسعود. منحوس. (آنندراج). نحس. شوم. (دهار). شوم. بدفال. (از ناظم الاطباء). ناخجسته. بدشگون. بدقدم. نامیمون. مشؤوم. نافرخنده: قصد خاندانهای قدیم و دودمان کریم نامبارک باشد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 197). دری را که او تاج تارک بود زدن بر زمین نامبارک بود. نظامی. نامبارک خندۀ آن لاله بود کز دهان او سواد دل نمود. مولوی. قدم نامبارک محمود چون به دریا رسد برآرد دود. ؟ ، مکروه. نفرت انگیز، بدبخت. بی طالع. (از ناظم الاطباء). - نامبارک پی، بدقدم. نامبارک قدم. - نامبارک دم، مقابل مبارک دم و مبارک نفس. - نامبارک دیدار، که دیدارش ناخجسته و شوم باشد. - نامبارک قدم، بدقدم، مقابل مبارک قدم