معنی نامبارک - فرهنگ فارسی عمید
معنی نامبارک
- نامبارک
- شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، نامیمون، شمال، بدقدم، پاسبز، نحس، مرخشه، نافرّخ، منحوس، بدیمن، مشوم، میشوم، بدشگون، خشک پی، شنار، تخجّم، سیاه دست، سبز پا، بداغر، سبز قدم
تصویر نامبارک
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با نامبارک
نامبارک
- نامبارک
- نافرخنده بدشگون بد بخت ناخجسته نامیمون نحس شوم: (قصد خاندانهای قدیم دردودمان کریم نامبارک باشد)، نفرت انگیز مکروه، بدبخت بی اقبال
فرهنگ لغت هوشیار