- نامبارک
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، نامیمون، شمال، بدقدم، پاسبز، نحس، مرخشه، نافرّخ، منحوس، بدیمن، مشوم، میشوم، بدشگون، خشک پی، شنار، تخجّم، سیاه دست، سبز پا، بداغر، سبز قدم
معنی نامبارک - جستجوی لغت در جدول جو
- نامبارک (مُ رَ)
نامسعود. منحوس. (آنندراج). نحس. شوم. (دهار). شوم. بدفال. (از ناظم الاطباء). ناخجسته. بدشگون. بدقدم. نامیمون. مشؤوم. نافرخنده: قصد خاندانهای قدیم و دودمان کریم نامبارک باشد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 197).
دری را که او تاج تارک بود
زدن بر زمین نامبارک بود.
نظامی.
نامبارک خندۀ آن لاله بود
کز دهان او سواد دل نمود.
مولوی.
قدم نامبارک محمود
چون به دریا رسد برآرد دود.
؟
، مکروه. نفرت انگیز، بدبخت. بی طالع. (از ناظم الاطباء).
- نامبارک پی، بدقدم. نامبارک قدم.
- نامبارک دم، مقابل مبارک دم و مبارک نفس.
- نامبارک دیدار، که دیدارش ناخجسته و شوم باشد.
- نامبارک قدم، بدقدم، مقابل مبارک قدم
دری را که او تاج تارک بود
زدن بر زمین نامبارک بود.
نظامی.
نامبارک خندۀ آن لاله بود
کز دهان او سواد دل نمود.
مولوی.
قدم نامبارک محمود
چون به دریا رسد برآرد دود.
؟
، مکروه. نفرت انگیز، بدبخت. بی طالع. (از ناظم الاطباء).
- نامبارک پی، بدقدم. نامبارک قدم.
- نامبارک دم، مقابل مبارک دم و مبارک نفس.
- نامبارک دیدار، که دیدارش ناخجسته و شوم باشد.
- نامبارک قدم، بدقدم، مقابل مبارک قدم
- نامبارک
نافرخنده بدشگون بد بخت ناخجسته نامیمون نحس شوم: (قصد خاندانهای قدیم دردودمان کریم نامبارک باشد)، نفرت انگیز مکروه، بدبخت بی اقبال
- نامبارک ((مُ رَ))
نحس، شوم، نفرت انگیز، بدبخت، بداقبال
- نامبارک
گجسته، ناخجسته
- نامبارک
بدشگون، بدیمن، شوم، نافرخنده، نامیمون، نحس
متضاد: مبارک، میمون
متضاد: مبارک، میمون
- نامبارک
مبروكً
- نامبارک
Inauspicious
- نامبارک
inauspicious
- نامبارک
onheilspellend
- نامبارک
نامبارک
- نامبارک
inauspicioso
- نامبارک
inauspicioso
- نامبارک
nieszczęśliwy
- نامبارک
неблагоприятный
- نامبارک
نامبارک، تبریک میگم
- نامبارک
sial
- نامبارک
ไม่เป็นมงคล
- نامبارک
unglücklich
- نامبارک
לא מאחל
- نامبارک
不吉な
- نامبارک
不吉利的
- نامبارک
usio na bahati
- نامبارک
нещасливий
- نامبارک
uğursuz
- نامبارک
অশুভ
- نامبارک
दुर्भाग्यपूर्ण
- نامبارک
infausto
- نامبارک
불길한
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خرسول آن یکی عیسی آن دگر خر سول آن سوم خضر و آن چهارم غول (سنایی)
شئامت، ناخجستگی، نحسی، نحوست
متضاد: خجستگی
متضاد: خجستگی