جدول جو
جدول جو

معنی نالیوان - جستجوی لغت در جدول جو

نالیوان(وَ)
از دهات دهستان حومه بخش اشنویۀ شهرستان ارومیه است، در 3500 گزی شمال شرقی اشنویه بر سر راه ارابه رو اشنویه در دامنۀ سردسیر سالم هوائی واقع است و 477 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه اشنویه تأمین میشود. محصولش غلات، حبوبات و توتون است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی ایشان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد و در تابستان از طریق اشنویه میتوان با ماشین رفت. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سالیان
تصویر سالیان
سالها، جمع واژۀ سال برای مثال چنان زی کزآن زیستن سالیان / تو را سود و کس را نباشد زیان (نظامی۵ - ۷۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابیوسان
تصویر نابیوسان
ناگاه، ناگهان، برای مثال برآمد یکی نابیوسان نبرد / که دریا همه خون شد و دشت گرد (اسدی - ۱۷۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نالستان
تصویر نالستان
نیستان، نیزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نانیوشان
تصویر نانیوشان
ناشنیده، بی خبر، ناگهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناژویان
تصویر ناژویان
تیره ای از درختان مانند سرو و کاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالیزوان
تصویر پالیزوان
پالیزبان، نگهبان پالیز، بوستان بان، باغبان
فرهنگ فارسی عمید
(رِ)
دهی است از بخش بندپی شهرستان بابل و در 24هزارگزی جنوب بابل، در دشت معتدل هوائی واقع است. هوایش مرطوب و مالاریائی است، 80 تن سکنه دارد. آب آنجا از سجارود و چشمۀپولک و محصولش برنج و غلات و شغل مردمش زراعت است. نصف سکنۀ آنجا تابستان را به ییلاق ورزنه می روند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ص 299)
لغت نامه دهخدا
(ری)
معرب کاروان است. (از فرهنگ وصاف) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نام جایی است که قصه خوان آن بسیارگو بود، (آنندراج) :
کسی که گاه ثنا گستری گر (؟) تو بود
نفس درازتر از قصه خوان کالاوان،
آنندراج (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ناگاه. غافل. (برهان قاطع). غفلهً. فجاءه. غیرمنتظر. غیر متوقع. غیرمترقب. غیرمترقبه. غیرمترصد. فجائی. مفاجا. نااندیشیده. بدون مقدمه: رای زدند و گفتند که نااندیشیده و نابیوسان چنین حالی بیفتاد و این بخود ستدن محال باشد. (تاریخ بیهقی ص 497). و این مرگ نابیوسان هم یکی از اتفاق بد بود که دیگر کس نیارست گفت اورا که از آب گذشتن علاج نیست. (تاریخ بیهقی ص 577).
برآمد یکی نابیوسان نبرد
که دریا همه خون شد و دشت گرد.
(گرشاسب نامه).
و این (یعنی من حیث لایحتسب بودن رزق) وصفی است روزی را بغایت طیب و راحت که نابیوسان باشد مهناتر بود. (تفسیر ابوالفتوح رازی). و مردن مفاجا بسبب اندوه و بیم نابیوسان کمتر از آن باشد که از شادی نابیوسان. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). نابیوسان مفرّج همّی و مفرّح غمی از در دولت خانه جان من درآمد. (سنائی، مقدمۀ حدیقه). محنتی نابیوسان سر برزند. (مرزبان نامه)، ناامید.بی توقع. (آنندراج) (انجمن آرا). بی طمع و توقع. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
غیرلغزان. غیرلغزنده. که لغزنده نیست. مقابل لغزان. رجوع به لغزان شود
لغت نامه دهخدا
از دهات دهستان چمچمال بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان است، در 30هزارگزی مغرب صحنه و یک هزارگزی جادۀ شوسۀ کرمانشاه به سنقر، در دشت معتدل نسبتاً سردی واقع است و 150 تن سکنه دارد اهالی فارسی را به لهجۀ کردی تکلم می کنند، آبش از رود خانه دینور ومحصولش غلات، برنج، توتون و حبوبات است، مردمش به زراعت مشغولند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ص 450)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان چری بخش حومه شهرستان قوچان، واقع در 36هزارگزی جنوب باختری قوچان، ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر که 72 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصولاتش غلات و اهالی به کشاورزی و مالداری اشتغال دارند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
نایابان، (زوزنی)، رجوع به نایابان شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از دهستان برادوست بخش صومای شهرستان ارومیه، در 19 هزارگزی جنوب غربی هشتیان و 1500 گزی راه ارابه رو سرو. در دامنۀ سردسیری واقع است و 41 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه سرو و چشمه، محصولش غلات و توتون، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی آنجا جوراب بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
ناودان، (از انجمن آرا)، رجوع به ناودان شود:
روز و شب گاه و بیگه این باران
غافل از راه آب ناویدان،
سنائی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(نیو)
ناشنیده. بی اطلاع. (انجمن آرا) (برهان قاطع) ، در برهان قاطع و چند فرهنگ دیگر به معنی ’ناگهان و بی خبر’ و در انجمن آرا به معنی ’ناگاه و غافل و بی خبر’ آمده است و ظاهراً تصحیف نابیوسان است. رجوع به برهان قاطع چ معین حاشیۀ ص 2110 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کوه پایۀ بخش آبیک شهرستان قزوین که در 24 هزارگزی باختر آبیک و چهارهزارگزی راه شوسه واقع است، جایی کوهستانی، سردسیر و دارای 185 تن سکنه است، آب آنجا از چشمۀ بهار و فاضل آب رود محلی تأمین میشود، محصول عمده اش غلات و هندوانه، شغل اهالی زراعت و بیشتر معاش آنها از کشت هندوانۀ دیمی و صنایع دستی زنان گیوه چینی و گلیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
عالیشأن، خداوند مرتبت اعلی، از القاب پادشاهی، بسیار نجیب، باجلال، بلند مرتبت، (ناظم الاطباء)، عالی مقام و دانشمند بزرگ: مورخان عالیشأن بر این منوال مسطور گردانید، (حبیب السیر ص 123)
لغت نامه دهخدا
پالاون، ظرفی باشد مانند کفگیر که چیزها در آن صاف کنند وآنرا ترشی پالا گویند، (برهان)، ظرفی بود مانند طبقی که در آن سوراخ بسیار باشد مثل کفگیر که طباخان و حلوائیان آنرا بر سر دیگ نهند و روغن و شیره و ترشیها و امثال آنرا بدان صاف کنند، زازل، ترشی پالا، آردن، (جهانگیری)، آبکش، ماشو، ماشوب، رجوع به پالاون شود
لغت نامه دهخدا
پالیزبان:
نوبتی پالیزوان و نوبتی سرو سهی
نوبتی روشن چراغ و نوبتی گاویزنه،
منوچهری،
و رجوع به پالیزبان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناحیوان
تصویر ناحیوان
غیرحیوان ناجانور: (والااگرآن چیزنبودی مردم بودی ناحیوان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایاوان
تصویر نایاوان
ناموجودمعدوم: اعدام نایابان گردانیدن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
ناودان. روزوشب گاه وبیگه این باران غافل ازراه آب ناویدان. (سنائی انجمن لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نالستان
تصویر نالستان
نی زار، نیشکرزار: (نگاه داشتن اش چون نیستان خشک را ونالستان خشک ماندچیزی می نماید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپیوسان
تصویر ناپیوسان
نابیوسان: (فتنه آنکه جنگهای ناپیوسان و کارهای نااندیشیده حادث گردد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابیوسان
تصویر نابیوسان
ناگاه غفله فجاه: (واگراین عزم بنفاذرسانی... تواندبود که هم از آن نظرگاه اومید. . نابیوسان سربرزند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاریوان
تصویر قاریوان
پارسی تازی گشته کاروان
فرهنگ لغت هوشیار
ظرفی باشد مانند کفگیر که چیزهادر آن صاف کنند ظرفی که طباخان و حلواییان برای صاف کردن روغن و شیره و جز آن بر سر دیگ نهند آبکش ماشو ماشوب ترشی پالا پالاوان صافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالیزوان
تصویر پالیزوان
پالیزبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالیون
تصویر سالیون
یونانی رواس (کرفس الما) از گیاهان کرفس آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانیوشان
تصویر نانیوشان
ناگهان، بی خبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نابیوسان
تصویر نابیوسان
ناگاه، ناگهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناتوان
تصویر ناتوان
ضعیف
فرهنگ واژه فارسی سره