جدول جو
جدول جو

معنی نالغزان - جستجوی لغت در جدول جو

نالغزان(لَ)
غیرلغزان. غیرلغزنده. که لغزنده نیست. مقابل لغزان. رجوع به لغزان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازان
تصویر نازان
(دخترانه)
فخرکننده، نازکننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لغزان
تصویر لغزان
لغزنده، لغزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نالان
تصویر نالان
نالنده، ناله کنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نالستان
تصویر نالستان
نیستان، نیزار
فرهنگ فارسی عمید
(اُ لُ)
لقب امیر غیاث الدین بلبن. رجوع به غیاث الدین بلبن و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 623 و تاریخ شاهی و شدالازار ص 500 شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
الواهنتان، دو ضلعاند از هر سویی ضلعی. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نلغزیدن. مقابل لغزیدن
لغت نامه دهخدا
(وَ)
از دهات دهستان حومه بخش اشنویۀ شهرستان ارومیه است، در 3500 گزی شمال شرقی اشنویه بر سر راه ارابه رو اشنویه در دامنۀ سردسیر سالم هوائی واقع است و 477 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه اشنویه تأمین میشود. محصولش غلات، حبوبات و توتون است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی ایشان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد و در تابستان از طریق اشنویه میتوان با ماشین رفت. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کوه پایۀ بخش آبیک شهرستان قزوین که در 24 هزارگزی باختر آبیک و چهارهزارگزی راه شوسه واقع است، جایی کوهستانی، سردسیر و دارای 185 تن سکنه است، آب آنجا از چشمۀ بهار و فاضل آب رود محلی تأمین میشود، محصول عمده اش غلات و هندوانه، شغل اهالی زراعت و بیشتر معاش آنها از کشت هندوانۀ دیمی و صنایع دستی زنان گیوه چینی و گلیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
که فرزان نیست. که فرزانگی ندارد. نافرزانه. جاهل. آنکه حکیم نیست. (یادداشت مؤلف) :
مخالفان تو بی فرهند و بی فرهنگ
معادیان تو نافرخند و نافرزان.
بهرامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نافرزان
تصویر نافرزان
جاهل، آنکه حکیم نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نالستان
تصویر نالستان
نی زار، نیشکرزار: (نگاه داشتن اش چون نیستان خشک را ونالستان خشک ماندچیزی می نماید)
فرهنگ لغت هوشیار
نالنده ناله کننده: اگرگویم بنالیدم برافتد که باشد مرد نالان زرد و لاغر. (فرخی. د. 183)، شکایت کننده شاکی، آوازخوان مترنم، مریض بیمار، درحال نالیدن ناله کنان
فرهنگ لغت هوشیار
ناز کننده استغنا نماینده، فخر کننده: ببالا چو سرو و بدیدار ماه جهانگیر و نازان بدو تاج و گاه (شا. لغ)، بالنده: دو تا گشت آن سرو نازان بباغ همان تیره گشت آن فروزان چراغ (شا. لغ)، ناز کنان عشوه کنان: (و او در عماری نشسته بود و خرامان و نازان همی شد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغزان
تصویر لغزان
لیز، لغزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغزان
تصویر لغزان
((لَ))
لیز، لغزنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازان
تصویر نازان
ناز کننده، نازکنان، در حال ناز کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نالان
تصویر نالان
ناله کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نالان
تصویر نالان
Whining
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نالان
تصویر نالان
geignant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نالان
تصویر نالان
kulalamika
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نالان
تصویر نالان
불평하는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نالان
تصویر نالان
şikayetçi
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نالان
تصویر نالان
গোঁসাই
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نالان
تصویر نالان
बड़बड़ाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نالان
تصویر نالان
lamentoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نالان
تصویر نالان
lloriqueando
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نالان
تصویر نالان
jammernd
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نالان
تصویر نالان
klagend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نالان
تصویر نالان
стогінний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نالان
تصویر نالان
ныющий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نالان
تصویر نالان
narzekający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نالان
تصویر نالان
resmungando
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نالان
تصویر نالان
抱怨的
دیکشنری فارسی به چینی