نام کوهی است میان شیراز و کازرون، (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : بشنزه در کازرون مالند و من ناله از شوقم به نالان میرسد، بسحاق اطعمه
نام کوهی است میان شیراز و کازرون، (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : بشنزه در کازرون مالند و من ناله از شوقم به نالان میرسد، بسحاق اطعمه
محمدرضا (میرزا نالان) ابن محمد عباس لکهنوئی، متخلص به نالان، از شاعران قرن سیزدهم است و به روایت مؤلف صبح گلشن در قصبۀ جایس از مضافات لکهنو مسکن داشته و از شاگردان میرزا قتیل شاعر بوده و به عهد جوانی درگذشته است، او راست: تا کی به شب فراق سازم ای بخت شبی ز خواب برخیز، یار می آید و من از سر ضعف نتوانم ز خویشتن رفتن، رجوع به تذکرۀ صبح گلشن ص 501 و قاموس الاعلام ج 6 شود
محمدرضا (میرزا نالان) ابن محمد عباس لکهنوئی، متخلص به نالان، از شاعران قرن سیزدهم است و به روایت مؤلف صبح گلشن در قصبۀ جایس از مضافات لکهنو مسکن داشته و از شاگردان میرزا قتیل شاعر بوده و به عهد جوانی درگذشته است، او راست: تا کی به شب فراق سازم ای بخت شبی ز خواب برخیز، یار می آید و من از سر ضعف نتوانم ز خویشتن رفتن، رجوع به تذکرۀ صبح گلشن ص 501 و قاموس الاعلام ج 6 شود
نالان شدن، نالان بودن، بیماری، علت، مرض، درد، رنجوری، مریضی، داء، ناخوشی: ما را با خودبرد و آن نواحی ضبط کرد و به ما سپرد و بازگشت به سبب نالانی و نزدیک آمدن اجل، (تاریخ بیهقی)، پدر خداوند امروز از ضعف و نالانی چنین است که پوشیده نیست، (تاریخ بیهقی ص 131)، امیر گفت: مرا امسال که ... آن نالانی افتاد پس از حادثۀ آب، (تاریخ بیهقی ص 540)، نالانی تو تا خبر آمد به نزد ما بر ما عیان نمود همه خویشتن اجل، سوزنی، آن نه نوش است که گویند پس از تلخی می صحت اوست پس از تلخی نالانی نوش، سوزنی، جان ترا خدای عطا داد بازما بر تو اثر نماند ز نالانی و علل، سوزنی، ، حالت و صفت نالان، رجوع به نالان شود
نالان شدن، نالان بودن، بیماری، علت، مرض، درد، رنجوری، مریضی، داء، ناخوشی: ما را با خودبرد و آن نواحی ضبط کرد و به ما سپرد و بازگشت به سبب نالانی و نزدیک آمدن اجل، (تاریخ بیهقی)، پدر خداوند امروز از ضعف و نالانی چنین است که پوشیده نیست، (تاریخ بیهقی ص 131)، امیر گفت: مرا امسال که ... آن نالانی افتاد پس از حادثۀ آب، (تاریخ بیهقی ص 540)، نالانی تو تا خبر آمد به نزد ما بر ما عیان نمود همه خویشتن اجل، سوزنی، آن نه نوش است که گویند پس از تلخی می صحت اوست پس از تلخی نالانی نوش، سوزنی، جان ترا خدای عطا داد بازما بر تو اثر نماند ز نالانی و علل، سوزنی، ، حالت و صفت نالان، رجوع به نالان شود