جدول جو
جدول جو

معنی نافقاء - جستجوی لغت در جدول جو

نافقاء
(فِ)
یکی از سوراخهای کلاکموش که نهان دارد آن را و دیگری را ظاهر کند. (منتهی الارب) (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد). و گویند که چون از جانب قاصعاء آیند به نافقاء سر زند و بیرون رود. (منتهی الارب). یکی از دوسوراخ و روزنۀ لانه موش که چون از یک سوراخ او را تعقیب کنند، از سوراخ دیگر (نافقاء) بیرون آید و فرار کند. سوراخ موش دشتی. (مهذب الاسماء). ج، نوافق
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نِ)
سوراخ کلاکموش. (از المنجد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شکافته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انشقاق. (از اقرب الموارد) ، سوده و تنک و باریک شدن سپل شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). تنک و رقیق شدن سپل شتر. (از اقرب الموارد) ، دربان یا نقیب گردیدن، خداوند شتران باریک یا سوده سپل شدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برگردیدن چوب بر مرغ: انفقس علی الطیر العود. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). انفقاس عودبر طیر، برگشتن چوب دام بر مرغ. (یادداشت مؤلف) ، جمع واژۀ نقا، نقو، نقو. (از اقرب الموارد). جمع واژۀ نقو، نقو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، جمع واژۀ نقی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مفردات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ترکیدن و باز شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شکافته شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، گشاده شدن جراحت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) : انفضاج قرحه، انفتاح آن. (از اقرب الموارد) ، پیدا گردیدن افق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آشکار شدن افق. (از اقرب الموارد) ، فراخ گردیدن ناف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : انفضاج ناف، انفتاح آن. (از اقرب الموارد) ، روان شدن آنچه در دلو است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سست شدن کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سست و ضعیف شدن کار. (از اقرب الموارد) ، نیک فربه شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کاملاً چاق شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فدیه و سربها داده شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گشاده گردیدن در. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انفتاح. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
گرد بسیار خاک، (مهذب الاسماء)، گرد و غبار، (شرح قاموس)، غبار، (قطر المحیط)، غبار باد برده، باد غبار برداشته، (منتهی الارب) (آنندراج)، بادی است که برمیدارد خاک را، (شرح قاموس)، بادی که خاک فراوان بهمراه دارد و بمردم هجوم میکند
لغت نامه دهخدا
(قَءْ)
آواز زاغان عراق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گشاده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انفتاح. (ازاقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(نَءْ نَءْ)
نأناء. رجوع به نأناء شود
لغت نامه دهخدا
(نَءْ)
نأناء، نأناء، نؤنؤ، مرد سست و ضعیف. (منتهی الارب). عاجز ضعیف. (معجم متن اللغه). عاجز جبان. (المنجد) (اقرب الموارد). عاجز درمانده. (منتهی الارب). درماندۀ جبان و ضعیف. (ناظم الاطباء) ، بسیار برگردانندۀ حدقۀ چشم. (منتهی الارب) (معجم متن اللغه) ، بددل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ رَ)
دهی است از دهستان قنقری علیا واقع در بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده، در 84هزارگزی شمال غربی سوریان، در جلگه معتدل هوائی واقع است و 145 تن سکنه دارد. آبش از قنات است و محصولش غلات و حبوبات و میوه ها، شغل اهالی زراعت و باغبانی و صنعت دستی ایشان قالی بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 7 ص 232)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
منسوب است به نافقان از قرای مرو در شش فرسخی. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
محمد بن عبیده بن حمادبن ... سعیدالازدی نافقانی. وی از صباح بن موجی روایت کند و ابورجا محمد بن حمدویه از او. (از الانساب سمعانی ص 551)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
دو ستاره است از جوزا. (منتهی الارب) (آنندراج). به صیغۀ تثنیه نام دو ستاره در برج جوزا. (ناظم الاطباء). دو کوکب است از کواکب جوزا. (از اقرب الموارد). (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گشاده شدن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انفراج. (از اقرب الموارد). شکافته شدن. (تاج المصادربیهقی) (مصادر زوزنی) ، گوشها (واحد ندارد). (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ نقاب. روبندها. (از غیاث اللغات). جمع نقاب در اقرب الموارد نقب است. و رجوع به مفردهای کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(اِتْ)
بازدوختن توشه دان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دوباره دوختن درز مشک (قربه). (از اقرب الموارد) ، مردن به بسیاری هکچه. (منتهی الارب). گویند:مردن بر اثر بسیاری فواق است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
کور شدن چشم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شکسته شدن یا کنده شدن چشم. (از اقرب الموارد). ترکیدن چشم. (یادداشت مؤلف) ، فربه شدن شتران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، با مغز استخوان گردیدن، بزرگ گردانیدن گندم را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فربه و پرمغز شدن گندم. (از اقرب الموارد). فربه و بالیده شدن گندم. (از شرح قاموس). مغزدار گشتن، پاک کردن. (تاج المصادر بیهقی). تنقیه. پاکیزه کردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برگزیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (فرهنگ فارسی معین). اختیار کردن. (ازاقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
جمع واژۀ فریق، بمعنی گوسپندان گم شده و گروه مردم بیشتر از فرقه. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به فریق شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
تثنیۀ ناهق است. دو استخوان از دو سوی روی اسب. (مهذب الاسماء). دو تندی رخسار اسب و خر و مانند آن که در مجرای اشک است و آن هر دو را نواهق نیز گویند. (منتهی الارب) (آنندراج). دو تندی در رخسار اسب و خر و جز آن که مجرای اشک در آنهاست. (ناظم الاطباء). عظمان شاخصان یندران من ذی الحافر فی مجری الدمع و یقال لهما النواهق. (معجم متن اللغه). رجوع به نواهق شود
لغت نامه دهخدا
پری، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
مشرق و مغرب. (مهذب الاسماء). مشرق و مغرب یا افق آنها بدانجهت که شب و روز در آنها مختلف می شوند. (منتهی الارب) ، دو کرانۀ آسمان و زمین یا منتهای آنها. (منتهی الارب) (آنندراج) ، هر دو جانب رودخانه. (آنندراج). تثنیۀ خافق در حالت رفعی. رجوع به خافقین شود
لغت نامه دهخدا
(فِ)
وصف ایام است و ’ایام الخافقات’ روزهائی است که در آن پاشیدند از هم ستاره ها در زمان ابی العباس و ابی جعفر. (منتهی الارب). روزهای تناثر نجوم
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناعقان
تصویر ناعقان
آوازه خوان دو ستاره در دو پیکر
فرهنگ لغت هوشیار
هر دو گروه، هر دو سوی رود، کرانه های آسمان و زمین، خور آیان و خور بران تثنیه خافق در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفراء
تصویر انفراء
ترکیدن باز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفقاع
تصویر انفقاع
خشک شدن، بازایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفقال
تصویر انفقال
کوپلگی کلون شدن، بازگشتن، به دنبال کار خود رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون کشیدن مغز، بر گزیدن پاک کردن، بیرون آوردن مغز از استخوان، برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افرقاء
تصویر افرقاء
جمع فریق، توده های مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سافیاء
تصویر سافیاء
گردخاک، باد پر گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عانقاء
تصویر عانقاء
سوراخ موش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقاء
تصویر انتقاء
((اِ تِ))
پاک کردن، بیرون آوردن مغز از استخوان، برگزیدن
فرهنگ فارسی معین