- نافرزانگی
- بی عقلی بی خردی مقابل فرزانگی، بی هوشی مستی: چو ساقی در شراب آمد به نوشانوش در مجلس به نافرزانگی گفتند کاول مرد فرزانه. (سعدی لغ) مقابل فرزانگی
معنی نافرزانگی - جستجوی لغت در جدول جو
- نافرزانگی
- بی خردی، بی عقلی
![تصویری از نافرزانگی](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/0/4/9/amd-0004967.jpg)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سرکشی عصیان طغیان مخالفت: از حد و غایت نافرمانی درمگذر که پدیدارست اندازه نافرمانی. (منوچهری لغ)، معصیت گناه: گرچه نافرمانی از حد رفت و تقصیر از حساب هر چه هستم همچنان هستم بعفو امیدوار. (سعدی لغ)
desobediência, insubordinação
desobediencia, insubordinación
nieposłuszeństwo, niesubordynacja
непослушание , неповиновение
непокора
ongehoorzaamheid, insubordinatie
Ungehorsamkeit
désobéissance, insubordination
disobbedienza, insubordinazione
अवज्ञा
অবাধ্যতা , অবাধ্যতা
itaatsizlik
불순종 , 불복종
不服从 , 不服从
סרבנות , הַתְנַגְדוּת
ketidaktaatan, ketidakpatuhan
การไม่เชื่อฟัง , การขัดคำสั่ง
عصيانٌ
نافرمانی