نیفتاده، واقعناشده. رخ نداده. حادث نشده، که مبتلا و ناتوان نشده است. که شکست نخورده است. مقابل افتاده به معنی درمانده: مستی به نخست باده سخت است افتادن نافتاده سخت است. نظامی
نیفتاده، واقعناشده. رخ نداده. حادث نشده، که مبتلا و ناتوان نشده است. که شکست نخورده است. مقابل افتاده به معنی درمانده: مستی به نخست باده سخت است افتادن نافتاده سخت است. نظامی
مقابل افتاده. کاری ناافتاده، امری واقع نشده. اتفاق نیفتاده. رخ نداده: افسوس و غبن است کاری ناافتاده را افزون هفتاد و هشتاد بار هزار هزار درم به ترکان و تازیکان و اصناف لشکر بگذاشتن. (تاریخ بیهقی ص 257). - کارناافتاده، سر و کار نداشته. گذر ناکرده: می ندانید ارچه بس آزاده اید زآنکه اینجا کارناافتاده اید. عطار
مقابل افتاده. کاری ناافتاده، امری واقع نشده. اتفاق نیفتاده. رخ نداده: افسوس و غبن است کاری ناافتاده را افزون هفتاد و هشتاد بار هزار هزار درم به ترکان و تازیکان و اصناف لشکر بگذاشتن. (تاریخ بیهقی ص 257). - کارناافتاده، سر و کار نداشته. گذر ناکرده: می ندانید ارچه بس آزاده اید زآنکه اینجا کارناافتاده اید. عطار
عاجز. (برهان) (ناظم الاطباء). کنایه از عاجز و زبون گردیده باشد. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) : یکی گفت چرا شب نماز نمیکنی ؟ گفت مرا فراغت نماز نیست من گرد ملکوت می گردم و هر کجا افتاده ای است دست او میگیرم یعنی کار اندرون خود می کنم. (تذکرهالاولیاء عطار).
عاجز. (برهان) (ناظم الاطباء). کنایه از عاجز و زبون گردیده باشد. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) : یکی گفت چرا شب نماز نمیکنی ؟ گفت مرا فراغت نماز نیست من گرد ملکوت می گردم و هر کجا افتاده ای است دست او میگیرم یعنی کار اندرون خود می کنم. (تذکرهالاولیاء عطار).