جدول جو
جدول جو

معنی نافتاده - جستجوی لغت در جدول جو

نافتاده
(نِ تَ / تِ)
نیفتاده، واقعناشده. رخ نداده. حادث نشده، که مبتلا و ناتوان نشده است. که شکست نخورده است. مقابل افتاده به معنی درمانده:
مستی به نخست باده سخت است
افتادن نافتاده سخت است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
نافتاده
واقع ناشده، رخ نداده، حادث نشده
تصویری از نافتاده
تصویر نافتاده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افتاده
تصویر افتاده
زمین خورده، ازپادرآمده، کنایه از فروتن، کنایه از زبون
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
نیفتاده. ناافتاده. نیوفتاده. مقابل فتاده. رجوع به فتاده و افتاده شود
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ / دِ)
مقابل افتاده. کاری ناافتاده، امری واقع نشده. اتفاق نیفتاده. رخ نداده: افسوس و غبن است کاری ناافتاده را افزون هفتاد و هشتاد بار هزار هزار درم به ترکان و تازیکان و اصناف لشکر بگذاشتن. (تاریخ بیهقی ص 257).
- کارناافتاده، سر و کار نداشته. گذر ناکرده:
می ندانید ارچه بس آزاده اید
زآنکه اینجا کارناافتاده اید.
عطار
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ سَ)
مقابل افتادن
لغت نامه دهخدا
(اُ دَ / دِ)
عاجز. (برهان) (ناظم الاطباء). کنایه از عاجز و زبون گردیده باشد. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) : یکی گفت چرا شب نماز نمیکنی ؟ گفت مرا فراغت نماز نیست من گرد ملکوت می گردم و هر کجا افتاده ای است دست او میگیرم یعنی کار اندرون خود می کنم. (تذکرهالاولیاء عطار).
لغت نامه دهخدا
تصویری از برافتاده
تصویر برافتاده
از میان رفته از بین رفته نابود شده، درافتاده از مد افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناافتاده
تصویر ناافتاده
واقع نشده اتفاق نیفتاده مقابل افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
پرت شده زمین خورده، از پا در آمده سقط شده، فروتن متواضع، کم رو، زبون، جمع افتادگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
((اُ دِ))
زمین خورده، از پا درآمده، فروتن، متواضع، مصروع، کسی که دچار صرع شده باشد، اطلاق شده، فتاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
مردود
فرهنگ واژه فارسی سره
محذوف، خاشع، خاضع، خاکسار، فروتن، متواضع
متضاد: متکبر، مغرور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
سقط
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
Drooping, Droopy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
tombant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
垂れ下がった , 垂れた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
جھکنے والا , ڈھلا ہوا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
ঝুঁকে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
inayoanguka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
처진
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
menggantung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
נופל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
झुका हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
ห้อย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
hangend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
pendente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
caído
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
下垂的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
zwisający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
обвислий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
herabhängend, schlaff
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
свисающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
caído
دیکشنری فارسی به اسپانیایی