جدول جو
جدول جو

معنی ناظمی - جستجوی لغت در جدول جو

ناظمی
(ظِ)
منسوب به ناظم. رجوع به ناظم شود
لغت نامه دهخدا
ناظمی
(ظِ)
مأخوذ از تازی، نظم دهندگی. (ناظم الاطباء). ناظم بودن
لغت نامه دهخدا
ناظمی
(ظِ)
مؤلف صبح گلشن این دو بیت را به نام او ثبت کرده است:
مژه بر هم زدن و چشم سیاهش نگرید
زیر لب خنده و دزدیده نگاهش نگرید
می کشد رشک مرا ورنه یقین می گفتم
عاقلان را که به رخسارۀ ماهش نگرید.
بیش ازین از احوال او اطلاعی به دست نیامد
لغت نامه دهخدا
ناظمی
شغل و عمل ناظم
تصویری از ناظمی
تصویر ناظمی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نظامی
تصویر نظامی
مربوط به نظام، برای مثال لباس نظامی، (صفت نسبی، اسم) ارتشی، سرباز
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
سپاهی. قشونی. لشکری. جنگی. مقابل چریک. (یادداشت مؤلف).
- حکومت نظامی. رجوع به حکومت شود.
، قسمی آجر است و آن بزرگترین قطع آجر است و پس از او به ترتیب آجر خطائی است و از آن کوچکتر آجر عادی و معمولی سپس نیمه آجر و بالاخره چارکه. (یادداشت مؤلف) :
فلک چیست برگی بنفشه ز باغت
قمر چیست خشتی نظامی ز بامت.
شرف شفروه
لغت نامه دهخدا
(نِ می یِ)
دهی است از دهستان سرخه بخش مرکزی شهرستان سمنان در 24 هزارگزی جنوب غربی سمنان و 4 هزارگزی جنوب راه سمنان به تهران، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 150 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و پنبه و تنباکو، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(ظِ)
سید کاظمی، به لطف طبع و جودت ذهن اتصاف داشت و در شیوۀ سپاهیگری سلوک نموده رایت جلادت می افراشت و در اوائل سلطنت خاقان مغفور در ملازمت درگاه عالم پناه بسر میبرد و به موجب فرمان واجب الاذعان جهت رسالت خواجه عمادالدین محمود کاوان که مشهور است بخواجۀ جهان روی توجه به جانب گلبرگه آورد و در وقت مراجعت از راه دریا به فارس رفته در شیراز رحل اقامت انداخت و هم در آن ولایت عازم سفر آخرت گشته خانه تن از مهمان روح بازپرداخت، قصیدۀ شهر آشوب که در مذمت اعیان و اشراف دارالسلطنه هرات منظوم شده از نتایج طبع اوست و مطلع آن قصیده این است. که:
شکر خدا که قاضی شهر هری نیم
در سلک آدمی صفتانم خری نیم.
(رجال کتاب حبیب السیر ص 170).
در ترجمه مجالس النفائس آمده است:
شخصی کاظم الغیظ بود، ازین جهت کاظمی تخلّص مینمود ولیکن بسی کسی هزال و بر جدال. اما سبک روح پر روح، و در کمال فضل و کمال، سلطان صاحبقران او را به رسالت به هندوستان فرستاد و در وقت مراجعت در ملک عراق توقف نمود بعد از آن چون به شیراز رفت از شر آز و حرص طعام هلاک گشت، زیرا که چندان طعام بنوشید که ممتلی گردید و از درد ابتلا مرد و از جمله اشعار اوست:
صبح از افق چو رایت بیضا برآورد
آهم علم بر اوج ثریا برآورد
و هجو شهرانگیز که جهت عامۀ شهر هری گفته نیکوست و این مطلع آنست:
شکر خدا که قاضی شهر هری نیم
در سلک آدمی صفتانم، خری نیم
(ترجمه مجالس النفائس ص 211). و در صفحۀ 37 همین کتاب آمده:... از حضرت پادشاه به خواجۀ جهان به رسالت رفت و محل آمدن در عراق ماند و در شیراز فوت شد. در سپاهیگری شهرت تمام داشت نظمش روان واقع میشد وقصایدش در رنگ قصاید بابا سودائی بود
لغت نامه دهخدا
(ظِ می یَ)
دهی از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز. واقع در 42هزارگزی جنوب باختری اهواز و14هزارگزی خاوری راه آهن اهواز به خرمشهر کنار راه کارون. دشت و گرمسیری و داری 170 تن سکنه است. آب از کارون دارد. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ ایدان هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناظمین
تصویر ناظمین
جمع ناظم. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
نظارت مراقبت، مباشرت کارگزاری، حق نظارتحق النظاره، در تازی نیامده کار گزاری سرپرستی، دریافتی کار گزاری دریافتی وینار گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
سپاهی، لشکری، جنگی، قشونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
جيشٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
Military, Tactical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
militaire, tactique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
militar, tático
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
军事的 , 战术的
دیکشنری فارسی به چینی
سیستماتیک، نظامی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
فوجی , فوجی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
ทหาร , กลยุทธ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
צָבָאִי , טַקְטִי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
軍の , 戦術の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
군사의 , 전술의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
kijeshi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
militar, táctico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
askeri, taktik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
militer, taktis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
সামরিক , কৌশলগত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
सैन्य , सामरिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
militärisch, taktisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
militair, tactisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
військовий , тактичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
военный , тактический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
wojskowy, taktyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
militare, tattico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی