جدول جو
جدول جو

معنی ناطلبیده - جستجوی لغت در جدول جو

ناطلبیده
(طَ لَ دَ / دِ)
ناطلب. طلب ناکرده. ناخوانده. دعوت ناشده، ناخواسته. نطلبیده. تقاضاناکرده. درخواست ناشده. بی آنکه بخواهند و درخواست کنند.
- امثال:
آب ناطلبیده مراد است
لغت نامه دهخدا
ناطلبیده
ناخوانده، دعوت ناشده
تصویری از ناطلبیده
تصویر ناطلبیده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طلبیده
تصویر طلبیده
خواسته شده
فرهنگ فارسی عمید
(نُ / نِ / نَ هَُ دَ / دِ)
کوبیده ناشده. ناکوفته. مقابل کوبیده
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ)
نطلبیدن. طلب ناکردن. نخواستن. مقابل طلبیدن
لغت نامه دهخدا
نالان. مریض.
- نالیده گشتن، مریض شدن. بیمار شدن: پس هادی شماخ طبیب را آنجایگاه فرستاد و مدتی ببود و مردم را معالجت کردی تا با ادریس گستاخ گشت و یک باری ادریس نالیده گشت و شماخ او را زهر داد. (مجمل التواریخ)
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ دَ / دِ)
نعت مفعولی از طلبیدن. خواهان شده. خواسته: یک نفس را از چنگال مشقت خلاص طلبیده آید. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ دَ / دِ)
نتابیده. که تاب داده و تابیده نیست. مقابل تابیده. رجوع به تابیده شود
لغت نامه دهخدا
(کُ دَ / دِ)
نخسبیده. نخوابیده. بیدار. مقابل خسبیده. رجوع به خسبیده شود
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ دَ)
که طلبیدنی نیست. که طلب را نشاید. مقابل طلبیدنی. رجوع به طلبیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(گُ سِ / سَ دَ / دِ)
نسابیده. سابیده نشده. که سابیده و نرم نشده است. مقابل سابیده. رجوع به سابیده و سائیده شود
لغت نامه دهخدا
(کَ شَ / کُ شُ تَ / تِ)
نخلیده. فرونشده. مقابل خلیده. رجوع به خلیده شود
لغت نامه دهخدا
(لَخ خ)
مقابل طلبیدن. رجوع به طلبیدن شود
لغت نامه دهخدا
(خِ)
ناهشته. نگذاشته
لغت نامه دهخدا
تصویری از نالیده
تصویر نالیده
ناله کرده، مریض رنجور
فرهنگ لغت هوشیار
خواسته، باز جسته خواسته درخواسته، جسته جستجو شده، احضار شده فرا خوانده، مطالبه شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناتابیده
تصویر ناتابیده
آنچه که آنرا تاب نداده باشند مقابل تابیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نطلبیده
تصویر نطلبیده
نا خوانده
فرهنگ واژه فارسی سره
دعوت شده، مدعو، میهمان، فراخوانده، احضارشده، احضاری، خواسته
فرهنگ واژه مترادف متضاد