تأنیث نابی است. (المنجد). رجوع به نابی شود، کمان که از زه دور و دروا باشد. (منتهی الارب). القوس اللتی نبت عن وترها و تجافت. (معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). کانت متباعده عن وترها. (المنجد)
تأنیث نابی است. (المنجد). رجوع به نابی شود، کمان که از زه دور و دروا باشد. (منتهی الارب). القوس اللتی نبت عن وترها و تجافت. (معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). کانت متباعده عن وترها. (المنجد)
از ثلاثی مجرد ابو، ابیت له تأبیه، گفتم او را پدر من فدای تو باد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از غایت تواضعو یا محبت پدر خویش را فدای کسی کردن (در گفتار) آگاه گردانیدن، بیاد کسی دادن، تهمت کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
از ثلاثی مجرد اَبَوَ، ابیت له تأبیه، گفتم او را پدر من فدای تو باد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از غایت تواضعو یا محبت پدر خویش را فدای کسی کردن (در گفتار) آگاه گردانیدن، بیاد کسی دادن، تهمت کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
مقربان. بندگان خاص. در فرهنگ دزی آمده است: این کلمه در زمان سلاطین ممالیک بر افرادی اطلاق میشده که پادشاهان و بزرگان را بگاه بیکاری و خلوت مشغول می کردند. (از فرهنگ دزی ج 1 ص 346)
مقربان. بندگان خاص. در فرهنگ دزی آمده است: این کلمه در زمان سلاطین ممالیک بر افرادی اطلاق میشده که پادشاهان و بزرگان را بگاه بیکاری و خلوت مشغول می کردند. (از فرهنگ دزی ج 1 ص 346)
در نزهه القلوب بصورت باصبده آمده و ظاهراً همان بازبدی است، از دیار بکر و ربیعه، شهری وسط است. حاصلش غلات و پنبه و اندکی میوه باشد. حقوق دیوانیش بیست و چهار هزار و سیصد دینار است. (نزهه القلوب چ لیدن جزء 3 ص 103). و رجوع به بازبدی و بازبداوی شود
در نزهه القلوب بصورت باصبده آمده و ظاهراً همان بازبدی است، از دیار بکر و ربیعه، شهری وسط است. حاصلش غلات و پنبه و اندکی میوه باشد. حقوق دیوانیش بیست و چهار هزار و سیصد دینار است. (نزهه القلوب چ لیدن جزء 3 ص 103). و رجوع به بازبدی و بازبداوی شود
کسی که دشمن می دارد علی بن ابی طالب علیه السلام را. (ناظم الاطباء). ج، ناصبیه. نواصب: ای حجت بنشسته به یمگان و سخنهات در جان و دل ناصبیان گشته چو پیکان. ناصرخسرو. نیست سر پرفساد ناصبی شوم ازدر این شعر بل سزای فسار است. ناصرخسرو. خازن علم قران فرزند شیر ایزد است ناصبی گر خر نباشد زاوش چون باید رمید. ناصرخسرو. رجوع به نواصب شود
کسی که دشمن می دارد علی بن ابی طالب علیه السلام را. (ناظم الاطباء). ج، ناصبیه. نواصب: ای حجت بنشسته به یمگان و سخنهات در جان و دل ناصبیان گشته چو پیکان. ناصرخسرو. نیست سر پرفساد ناصبی شوم ازدر این شعر بل سزای فسار است. ناصرخسرو. خازن علم قران فرزند شیر ایزد است ناصبی گر خر نباشد زاوش چون باید رمید. ناصرخسرو. رجوع به نواصب شود
ابن بیطار گوید: نامی عجمی است در نزد مردم صقلیه نوعی باریک مر شالبیه را، برگ آن کوچک و طعم و بوی آن بدو ماند و نزد آن مردم مجرب است ابراء بیاض چشم را. (مفردات الادویه ج 2 ص 77)
ابن بیطار گوید: نامی عجمی است در نزد مردم صقلیه نوعی باریک مر شالبیه را، برگ آن کوچک و طعم و بوی آن بدو ماند و نزد آن مردم مجرب است ابراء بیاض چشم را. (مفردات الادویه ج 2 ص 77)
دراهمی است که ملک صلاح الدین به ضرب رسانید و نصف آن را نقرۀ خالص و نصف را مس مساوی یکدیگر داد و این دراهم جدید ناصریه در مصرو شام شایع شد. (از رسالۀ نقود و اوزان مقریزی)
دراهمی است که ملک صلاح الدین به ضرب رسانید و نصف آن را نقرۀ خالص و نصف را مس مساوی یکدیگر داد و این دراهم جدید ناصریه در مصرو شام شایع شد. (از رسالۀ نقود و اوزان مقریزی)
پیروان ناصرخسرو قبادیانی شاعر معروف و اسماعیلی مذهب بدین نام منسوبند. مؤلف بیان الادیان آرد: ’الناصریه: اصحاب ناصرخسرو، و او ملعونی عظیم بوده است، و بسیار کس از اهل طبرستان از راه برفته اند و آن مذهب بگرفته. (از بیان الادیان ص 39). و نیز رجوع به خاندان نوبختی ص 269 شود
پیروان ناصرخسرو قبادیانی شاعر معروف و اسماعیلی مذهب بدین نام منسوبند. مؤلف بیان الادیان آرد: ’الناصریه: اصحاب ناصرخسرو، و او ملعونی عظیم بوده است، و بسیار کس از اهل طبرستان از راه برفته اند و آن مذهب بگرفته. (از بیان الادیان ص 39). و نیز رجوع به خاندان نوبختی ص 269 شود
پیروان حمید الدین ناصر بن خسرو علوی فرا خوان بزرگ هفت گرایان در خراسان و تبرستان درهمهایی که ملک صلاح الدین ضرب کرده و نصف آنرا نقره خال و نصف رامس (بتساوی) داد و این درهمها در مصر و شام شایع شد
پیروان حمید الدین ناصر بن خسرو علوی فرا خوان بزرگ هفت گرایان در خراسان و تبرستان درهمهایی که ملک صلاح الدین ضرب کرده و نصف آنرا نقره خال و نصف رامس (بتساوی) داد و این درهمها در مصر و شام شایع شد
ناصیه و ناصیت در فارسی در تازی موی پیشانی، در فارسی پیشانی موی پیشانی موی جلو سر: آرد سوی چرخشتشان وانگه بدرد پشتشان در فرقشان و پشتشان اندر فشاند ناصیه. (منوچهری. د. چا. 92: 2)، پیشانی، چهره روی: (متاثر و متفکر شد و اثر غضب در ناصیه مبارک او ظاهرگشت)
ناصیه و ناصیت در فارسی در تازی موی پیشانی، در فارسی پیشانی موی پیشانی موی جلو سر: آرد سوی چرخشتشان وانگه بدرد پشتشان در فرقشان و پشتشان اندر فشاند ناصیه. (منوچهری. د. چا. 92: 2)، پیشانی، چهره روی: (متاثر و متفکر شد و اثر غضب در ناصیه مبارک او ظاهرگشت)
بنگرید به معتزله گوشه گیران خرد گرایان پیروان ابو حذیفه واصل بن عطا کسی که برای نخستین بار پیرامون نافرمانی (فسق) سخن گفت و آن را گامه میانین بیدینی (کفر) و باور داشت (ایمان) دانست
بنگرید به معتزله گوشه گیران خرد گرایان پیروان ابو حذیفه واصل بن عطا کسی که برای نخستین بار پیرامون نافرمانی (فسق) سخن گفت و آن را گامه میانین بیدینی (کفر) و باور داشت (ایمان) دانست
نام برده نامزد، زنی که جزیک شوهربمرددیگری نرسیده ومیان او وشوی نهایت محبت باشد: صولت او در ان صف ناورد زن نامویه برکند از مرد. توضیح درجهانگیری پس ازمعنی فوق افزوده شده: (وآن رابهندی سهاگن گویند) درفرنظا. آمده: (درهندی سهاگن بمعنی زن شوهرداراست شرط دیگری نداردولفظ نامویه مرکب ازنا (نه) ومویه (زاری) است وبمعنی زنی که مویه نکرده و شوهرداراست و معنی شعراین است که ممدوح درجنگ زن شوهرداررابی شوهرمیکند)
نام برده نامزد، زنی که جزیک شوهربمرددیگری نرسیده ومیان او وشوی نهایت محبت باشد: صولت او در ان صف ناورد زن نامویه برکند از مرد. توضیح درجهانگیری پس ازمعنی فوق افزوده شده: (وآن رابهندی سهاگن گویند) درفرنظا. آمده: (درهندی سهاگن بمعنی زن شوهرداراست شرط دیگری نداردولفظ نامویه مرکب ازنا (نه) ومویه (زاری) است وبمعنی زنی که مویه نکرده و شوهرداراست و معنی شعراین است که ممدوح درجنگ زن شوهرداررابی شوهرمیکند)