جدول جو
جدول جو

معنی ناشرات - جستجوی لغت در جدول جو

ناشرات
(شِ)
بادهای تند. (آنندراج) (غیاث اللغات) (منتخب اللغات). بادهائی که باران می آورند. (ناظم الاطباء) ، ملائکه ای که رحمت خداوندی را منتشرکرده و آن را به همه جا می رسانند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ناشرات
باد های تند تند باد ها، فرشتگان جمع ناشره. بادهایی که باران آورند، فرشتگانی که رحمت الهی را منتشر کنند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قاصرات
تصویر قاصرات
جمع واژۀ قاصر، کوتاه، نارسا، عاجز، قصور کننده، کوتاهی کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشارات
تصویر اشارات
اشاره، نشان دادن چیزی یا کسی با حرکت چشم یا انگشت، با تکان دادن چشم و ابرو یا دست مطلبی را به کسی فهماندن یا به کاری فرمان دادن، سخن مختصر و با ایجاز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انشراح
تصویر انشراح
گشاده شدن، باز شدن، گشایش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاجرات
تصویر زاجرات
ملائکۀ موکل بر ابر و باد
فرهنگ فارسی عمید
(ءِ)
جمع واژۀ نائره. نایرات: و صرصر نایرات فتن و بلا ایشان را به خاک فنا نسپرده بود، بدو متصل شدند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(نَ شَ)
جمع واژۀ نشره. رجوع به نشرت و نشریات شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
ستارگان که از برجی به برجی روند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، فرشتگان که جان مؤمنان را به آسانی و سهولت قبض کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نفوس مؤمنه که وقت مردن خورسند و شادمان برآید. (منتهی الارب) (آنندراج). نفوس بندگان مؤمن که وقت مردن خرسند و شادمان برآیند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
جمع واژۀ ناحره. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ نحیره. (منتهی الارب). رجوع به ناحره شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
جمع واژۀ عاشره
لغت نامه دهخدا
به گونه رمن کالاهای فرستاده فرستاده ها فرستگان جمع صادره آنچه از محلی خارج کنند و به جای دیگر فرستند، کالاهایی که از کشوری به کشوری دیگر ارسال شود مقابل واردات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشتات
تصویر انشتات
پراکندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صابرات
تصویر صابرات
جمع صابره، شکیبایان
فرهنگ لغت هوشیار
مربوط به شاعران به شیوه گویندگان: جنبه شاعرانه، همچون شاعران به سبک شاعران: شاعرانه سخن می گوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاخرات
تصویر تاخرات
جمع تاخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاثرات
تصویر تاثرات
جمع تاثر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناظرات
تصویر تناظرات
جمع تناظر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنافرات
تصویر تنافرات
جمع تنافر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایرات
تصویر دایرات
جمع دایره (دائره) حوادث پیش آمدها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاطرات
تصویر خاطرات
جمع خاطره، یاد بودها یاد نامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشراح
تصویر انشراح
گشایش و باز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سائره، گردندگان ستارگان گردنده جمع سایره، سیارات ستارگان گردنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایرات
تصویر سایرات
جمع سایره، سیارات ستارگان گردنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساحرات
تصویر ساحرات
مونث ساحر زن جادوگر جمع ساحرات سواحر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سافرات
تصویر سافرات
جمع سافره، راهیان مونث سافر، صاحبان سفر: قوم سافره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زائرات
تصویر زائرات
جمع زائره، دیدوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشریات
تصویر اشریات
نیشداران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشارات
تصویر اشارات
جمع اشاره، علامتها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نشره. توضیح مدتی است که نشریه بمعنی روزنامه یا مجله ای که متوالیا یا متناوبا منتشر میشود استعمال میگردد و جمع آنرا} نشریات {گویند. در عربی این دو کلمه نیامده از همین رو گروهی از فصیحان و مستعربان بجای آن} نشره {و} نشرات {که در کتب عربی معاصر هم مورد استعمال دارد بکار برند (مانند: تمره و تمرات) نظره نظرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناظرات
تصویر ناظرات
جمع ناظره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادرات
تصویر نادرات
جمع نادره: (درآن باره از نادرات زمانه خویش بوده است)
فرهنگ لغت هوشیار
مونث عاشر، آیه دهم از ده آیه قرآن جمع عواشر و اعشار، نصیب قمار و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساترات
تصویر ساترات
جمع ساتره، پوشانندگان مونث ساتر پوشاننده پنهان کننده جمع ساترات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاطرات
تصویر خاطرات
یادبودها، یادمان ها
فرهنگ واژه فارسی سره