جدول جو
جدول جو

معنی ناشر - جستجوی لغت در جدول جو

ناشر
نشر کننده، توزیع کننده، پراکنده کننده، کسی که به چاپ و نشر کتاب مشغول است، مؤسسه ای که به چاپ و نشر کتاب مشغول است
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
فرهنگ فارسی عمید
ناشر
(شِ)
ابن تیم بن سملقه از مردم عک و جدیمانی است. حصن ناشر در یمن بدو منسوب است و فرزندان وی که به ناشریون معروفند فقیهان زبید - بل سراسر یمن - هستند و خاندان ناشری از بزرگترین خاندانهای علم و فقه و صلاح است. (از الاعلام زرکلی چ 2 ج 8 ص 307)
ابن حامد بن مغرب. از بنی عک جدی جاهلی است وی جد مکاسعۀ یمن است. (الاعلام زرکلی چ 2 ج 8 ص 307)
لغت نامه دهخدا
ناشر
(شِ)
آنکه بعد مردن زنده گردد. (منتهی الارب). آنکه پس از مردن زنده می گردد. (ناظم الاطباء) : نشر الموتی، حیوا فهم ناشرون. (المنجد). نشراﷲ المیت، احیاه و بعثه بعدالموت. (معجم متن اللغه). رجوع به نشر شود، خوش بو دهنده. (آنندراج) (غیاث اللغات) ، فاش کننده. (غیاث اللغات) (آنندراج). آنکه فاش می کند. (ناظم الاطباء) ، آنکه اره می کند. اره کش. (ناظم الاطباء) : نشر الخشبه، قطعها بالمنشار. (معجم متن اللغه). رجوع به نشر شود، تراشندۀ چوب. (فرهنگ نظام) : نشر الخشب، نحته. (معجم متن اللغه) (المنجد) ، بازکننده پارچه. (فرهنگ نظام). واکننده چیزی. (آنندراج) (غیاث اللغات). که پارچۀ پیچیده را باز می کند. رجوع به نشر شود، رسانندۀ خبر. (فرهنگ نظام). مبلغ: نشرالخبر، اذاعه. (المنجد). رجوع به نشر شود، پراکنده کننده. (فرهنگ نظام) (از آنندراج). آنکه پراکنده و پریشان می کند. آنکه می پاشاند. (ناظم الاطباء). مفرق، کسی که کتاب چاپ کرده ای را به طالبان و خریداران برساند. (فرهنگ نظام). آنکه عهده دار پخش و توزیع کتاب و رساله و مجله و دیگر مطبوعات است، قسمی مار که چون بگزد مارگزیده در ساعت بمیرد و این مار را به جهت باد کردن گردنش ناشر گویند. (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
ناشر
توزیع کننده، نشر دهنده
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
فرهنگ لغت هوشیار
ناشر
((ش))
نشرکننده، منتشر کننده، شخص یا مؤسسه ای که کتب و نشریات را چاپ و منتشر کند
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
فرهنگ فارسی معین
ناشر
النّاشر
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
دیکشنری فارسی به عربی
ناشر
Promulgator
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ناشر
promulgateur
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ناشر
انتشاردهنده، ناشر
دیکشنری اردو به فارسی
ناشر
اشاعت کنندہ
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
دیکشنری فارسی به اردو
ناشر
ผู้ประกาศ
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
دیکشنری فارسی به تایلندی
ناشر
pengumum
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ناشر
颁布者
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
دیکشنری فارسی به چینی
ناشر
מפרסם
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
دیکشنری فارسی به عبری
ناشر
布告者
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ناشر
공포자
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
دیکشنری فارسی به کره ای
ناشر
yayımlayan
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ناشر
প্রচারক
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
دیکشنری فارسی به بنگالی
ناشر
प्रचारक
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
دیکشنری فارسی به هندی
ناشر
promulgatore
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ناشر
Verkünder
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
دیکشنری فارسی به آلمانی
ناشر
afkondiger
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
دیکشنری فارسی به هلندی
ناشر
промоутер
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ناشر
провозгласитель
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
دیکشنری فارسی به روسی
ناشر
promotor
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
دیکشنری فارسی به لهستانی
ناشر
promulgador
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ناشر
promulgador
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ناشر
mchapishaji
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نادر
تصویر نادر
(پسرانه)
کمیاب، بی همتا، آنچه به ندرت یافت شود، نام مؤسس سلسله افشاریه
فرهنگ نامهای ایرانی
(شِ رَ)
ابن سمی الیزنی المصری. زمان پیغمبر اسلام رادرک کرد. وی از عمر و ابوعبید و جز آن دو روایت کند. (از حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 107)
لغت نامه دهخدا
(شِ رَ)
پی درون و بیرون رش دست و بازو. و یا رگ بازو، و پی درون ذراع یا بیرون آن. ج، نواشر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رگ اندرون ساق دست. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(شِ رَ)
تأنیث ناشر است. رجوع به ناشر شود، زمینی که گیاه خشک شده رویاند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) : الناشره من الارض، التی اهتز نباتها و استوت و رویت من المطر. (معجم متن اللغه). زمینی که با فرارسیدن بهار گیاه رویاند، ارض ناشره، زمینی بلند آب. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
مالک بن ابی زید یا مالک بن زید مصری از محدثان است. (از سمعانی). محدثان در فرهنگ اسلامی به عنوان حافظان میراث نبوی شناخته می شوند. آن ها با تلاش خستگی ناپذیر، هزاران حدیث را به صورت شفاهی یا مکتوب گردآوری و ثبت کردند. یکی از افتخارات تمدن اسلامی، وجود محدثانی است که در بررسی اسناد و راویان، به دقتی علمی دست یافتند که در هیچ تمدن دیگری یافت نمی شود. به واسطه محدثان، تاریخ شفاهی اسلام تبدیل به مجموعه ای دقیق و قابل اتکا شد.
عمر بن عبدالوهاب، ملقب به سراج الدین و مشهور به ناشری از علمای عامۀ قرن دهم هجری است. وی در سال 982 هجری قمری در شهر زبید از بلاد یمن وفات کرد. (از ریحانه الادب ج 4 ص 141)
لقب رجالی عیسی بن هشام است. (ریحانه الادب ج 4 ص 141 از تنقیح المقال)
لقب رجالی مشمعل بن سعد است. (ریحانه الادب ج 4 ص 141 از تنقیح المقال)
عثمان بن ابی بکر الناشری، ملقب به عفیف الدین از فقهای شافعی یمن است و در شعر وادب نیز دستی داشت. کتابهای ’البستان الزاهر فی طبقات علماء بنی ناشر’ و ’الهدایه’ از مصنفات اوست. (از الاعلام زرکلی چ 2 ج 4 ص 374). و رجوع به ناشریون شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
منسوب است به ناشر. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
ناشره در فارسی مونث ناشر و سیاهرگ بازو، دستگاه پخش: در شکر سازی مونث ناشر، جمع ناشرات
فرهنگ لغت هوشیار