- ناشدنی
- غیر ممکن، غیرممکن
معنی ناشدنی - جستجوی لغت در جدول جو
- ناشدنی
- غیرممکن، ناممکن، نشدنی، مستحیل
- ناشدنی
- محال، غیر ممکن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناممکن، ممتنع، محال
افزار واره
لاینحل
تفاوت
ناسپاسی
در خور پاشیدنافشاندنیپراکندگی پریشیدنی برافشاندنی
جمع راشد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) راشدون: خلفای راشدین
لایق داشتن در خور داشتن، نگاه داشتن حفظ کردن
ناسپاسی، ناشکری، حق ناشناسی
کاری که انجام دادنش سزاوار و شایسته نباشد
از مردم کاشان، کاشی، تهیه شده در کاشان، مربوط به کاشان
دارای نیت ماندن در جایی مثلاً میهمان ها امشب ماندنی هستند، ماندگار مثلاً خاطرۀ ماندنی، کنایه از قابل زنده ماندن
خلفای راشدین، چهار خلیفۀ بعد از پیامبر اسلام (ابوبکر، عمر، عثمان و علی)، خلفای اربعه
گیاهی بیابانی با برگ های دراز خوش بو، گل های ریز، ساقۀ سخت و ریشه سخت شبیه مامیران که در طب به کار می رود و خواص آن شبیه سنبل الطیب است، نردین، سنبل رومی
پارسی تازی گشته کاشانی، کاشی آگور کاشی منسوب به قاشان (کاشان) از مردم کاشان کاشانی، کاشی آجر کشی
آنچه لایق کاشتن باشد آنچه سزاوار کاریدن بود: (گفتم که مگر تخم هوس کاشتنی است معلومم شد که حمله بگذاشتنی است . {} بگذاشتنی است هر چه در عالم هست الا فرصت که آن نگهداشتنی است) (اوحدی)
منسوب به کاشان اهل کاشان از مردم کاشان، ساخته کاشان: قالی کاشانی
آنچه لایق گشادن باشد
کسی که زنده خواهد ماند (مثلا مریضی که قبلا امیدی ببقای او نمانده بود و اکنون شفایافته)، قابل دوام، مقیم ماندگار مقابل رفتنی
جنسهائی که با ماشین ساخته و تهیه میشود، مانند نان ماشینی، برنج ماشینی و غیره
آشوبزدگی آشفتگی عدم امنیت ظشوب: ... (شما هستید که حیات و موجودیتتان آغشته فلاکت و بدبختی و ناامنی و بی تکلیفی است)
عدم معرفت بی اطلاعی جهل: نیکنامی خواهی ای دل، بابدان صحبت مدار خودپسندی جان من، برهان نادانی بود
آنچه که شایسته دادن نیست تسلیم نکردنی مقابل دادنی
شوهرمادر
آنکه وجود پذیر نیست ممتنع الوجود: (نیست از بودنی و نابودنی و شاید بود که شناخت مردم نگشت. .)، نشدنی: (گفتند (ابن مقفع را) برخیز و بیرون آی که این کارنابودنی است
آنکه قابل نازیدن و تفاخراست
پارسی تازی گشته ناردین سنبل رومی از گیاهان سنبل الطیب، سنبل رومی. یا ناردین اقلیطی. سنبل رومی
هر غذایی که با رب انار سازند
آنچه که قابل رویت نیست، غیر مرئی مقابل دیدنی
آنچه که لایق بدن نیست غیرقابل حمل: ... (ببهای گران ضیاع او جمله وهرچه نابردنی بود بخریدند)
آنچه که نخواهد آمد، آنچه که اتفاق نخواهد افتاد مقابل آمدنی