جدول جو
جدول جو

معنی ناشب - جستجوی لغت در جدول جو

ناشب
(شِ)
مرد با تیر. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه تیر با خود دارد. الذی معه نشاب. (معجم متن اللغه). مردی که دارای تیر باشد. (ناظم الاطباء). صاحب تیر. (المنجد). تیردار، تیرانداز. (از معجم متن اللغه). رامی. تیرانداز. (المنجد) ، چسبنده و آویزان شونده. (ناظم الاطباء). رجوع به نشب شود
لغت نامه دهخدا
ناشب
تیردار، تیرانداز
تصویری از ناشب
تصویر ناشب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناصب
تصویر ناصب
نصب کننده، برپا کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشز
تصویر ناشز
مردی که حقوق همسر خود را رعایت نمی کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناهب
تصویر ناهب
غارت کننده، غنیمت گیرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
نشر کننده، توزیع کننده، پراکنده کننده، کسی که به چاپ و نشر کتاب مشغول است، مؤسسه ای که به چاپ و نشر کتاب مشغول است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نایب
تصویر نایب
کسی که به نیابت دیگری کاری انجام بدهد، جانشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشو
تصویر ناشو
ناشدنی، نشدنی، محال، غیرممکن، ناشور، ناشسته، شسته نشده، پارچۀ نخی چرک تاب مانند متقال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشی
تصویر ناشی
کسی که هنوز در کار خود استادی و مهارت پیدا نکرده، تازه کار، بی تجربه، پیداشونده، پدیدآمده، ناشیانه
فرهنگ فارسی عمید
(شِ بَ)
تأنیث ناشب. (المنجد). رجوع به ناشب شود، قومی که تیر می اندازند. مفردش ناشب است. (از معجم متن اللغه). گروه تیرانداز. (ناظم الاطباء). الرماه بالنشاب. (المنجد). تیرافکنان. تیراندازان
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فراهم شدن قوم و در یکدیگر آویختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). یقال: تناشبوا حول الرسول. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ شِ)
جمع واژۀ منشب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ منشب، به معنی غورۀ خرمای هیچکاره. (آنندراج). رجوع به منشب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناشص
تصویر ناشص
ناسازوار، خشمگین
فرهنگ لغت هوشیار
ناشی در فارسی برنا جوانک، تازه کار بی آزمون تازه کارمبتدی بی تجربه، ختم است برغم چندناشی بر خاقانی سخن تراشی. (خاقانی انجمن لغ)، بی تجربه، تازه کار، ناآزموده، بی مهارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشع
تصویر ناشع
بلند و برآمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشط
تصویر ناشط
شادمان، گاو نر دشتی گاو رپدرام سودانی، در رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشز
تصویر ناشز
سرپیچنده: از فرمان شوی دشفرمان در پهلوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناضب
تصویر ناضب
آبگیر خشک، جای دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نائب
تصویر نائب
جانشین، قائم مقام، خلیفه، بدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایب
تصویر نایب
جانشین، خلیفه، گماشته، وکیل، قائم مقام
فرهنگ لغت هوشیار
تیرگر، در آویزنده، تیر انداز تیر ها تیرسازتیرگر، گیرنده وپرتاب کننده تیر. تیرها. واحدآن نشابه، جمع نشاشیب: زغنچه گل وازشاخ بیدبادصبا زمردین پیکان کردوبسدین نشاب. (معزی. 60)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصب
تصویر ناصب
نصب کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
توزیع کننده، نشر دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناطب
تصویر ناطب
پالونه (پالونه صافی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناقب
تصویر ناقب
آنکه بحث میکند از خبر و می کاود آنرا، کاونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکب
تصویر ناکب
عدول کننده، اعراض کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تاراجگر، پروه گیر غارت کننده غنیمت گیرنده: اصول مهرتوطبع کرام راجامع نهیب کین توصبرلئام راناهب. (عثمان مختاری. چا. همائی. 30)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشد
تصویر ناشد
خواهنده، شناساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاشب
تصویر قاشب
آکجوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاشب
تصویر عاشب
گیاهناک، چرند ه
فرهنگ لغت هوشیار
انبوه شدن، درهم پیچیدن درختان به هم در آمیختن، گرد آمدن، انبوهیدن در هم پیچیدن درختان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشی
تصویر ناشی
نشأت گیرنده، پیدا شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناشی
تصویر ناشی
تازه کار، بی تجربه، ناوارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناشی
تصویر ناشی
نیازموده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نایب
تصویر نایب
جانشین
فرهنگ واژه فارسی سره