جدول جو
جدول جو

معنی ناشادی - جستجوی لغت در جدول جو

ناشادی
غمگینی، (ناظم الاطباء)، اندوهناکی، شاد نبودن، افسردگی، غمناک بودن، نژند و غمین بودن، ناخشنودی، آزردگی، (ناظم الاطباء)، ملالت، رنجیدگی، عدم رضایت
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
ناسپاسی، ناشکری، حق ناشناسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشتایی
تصویر ناشتایی
غذایی که صبح می خورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامادی
تصویر دامادی
داماد شدن، زن گرفتن، داماد کسی بودن، شوهری دختر یا خواهر کسی، (صفت نسبی، منسوب به داماد) مربوط و مخصوص داماد مثلاً کت و شلوار دامادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامادری
تصویر نامادری
زن پدر، زن پدر کسی غیر از مادر او، مادراندر، مایندر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشادان
تصویر ناشادان
ناشاد، آنکه شاد و خوشحال نیست، غمگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
نیستی، عدم، نابودی، در تصوف فنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشاد
تصویر ناشاد
آنکه شاد و خوشحال نیست، غمگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامردی
تصویر نامردی
پستی و فرومایگی، برای مثال در حلقۀ کارزار جان دادن / بهتر که گریختن به نامردی (سعدی۲ - ۵۶۲)، ترسو بودن
فرهنگ فارسی عمید
ناخوش، حزین، (آنندراج)، بی مسرت، بی شادمانی، ناخشنود، رنجیده، آزرده، (ناظم الاطباء)، محزون، حزین، غمگین، غمین، افسرده، ملول:
خدای عرش، جهان را چنین نهاد نهاد
که گاه مردم شادان و گه بود ناشاد،
رودکی (احوال و اشعار رودکی ص 992)،
از آن کار گشتاسب ناشاد بود
که لهراسب را سر پر از باد بود،
فردوسی،
ز ری سوی گرگان بیامد چو باد
همی بود یک هفته ناشاد و شاد،
فردوسی،
چرا باید که چون من سرو آزاد
بود در بندمحنت مانده ناشاد،
ظهیر فاریابی،
یار بیگانه مشو تانبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم،
حافظ،
ندیدی کس چنین ناشادم از هجر
بدین محنت نمی افتادم ازهجر،
وحشی،
کند چندان فغان ازجان ناشاد
که آید آه از افغانش بفریاد،
وحشی،
آخر غم او ازین غم آبادم برد
با جان حزین و دل ناشادم برد،
مشتاق،
عشق آمد و فکر دل ناشادم کرد
از دام غم زمانه آزادم کرد،
عاشق،
هرگز از خاطر ناشاد فرامش نشدی
تا بگویم که فلان لحظه شدی از یادم،
ذوقی،
جفا با این دل ناشادکم کن
چو از چشمم فکندی یاد کم کن،
وصال،
صدبار ترا هر نفسی یاد کنم
بی خواست فغان از دل ناشاد کنم،
اهلی،
، نامراد، ناکام، (آنندراج)، کام نادیده، جوانمرده، جوانمرگ:
در ماتم آن عروس ناشاد
آباد بر آنکه گویدآباد،
نظامی،
، تندخو، (ناظم الاطباء)، مقابل شاد، رجوع به شاد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناشادان
تصویر ناشادان
ناشاد مقابل شادان
فرهنگ لغت هوشیار
عدم معرفت بی اطلاعی جهل: نیکنامی خواهی ای دل، بابدان صحبت مدار خودپسندی جان من، برهان نادانی بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشاکر
تصویر ناشاکر
کسی که سپاسگزار نیست، کفور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشپاتی
تصویر ناشپاتی
نوعی گلابی: (دراین چهارباغها میوه های الوان فراوان از ناشپاتی و بادام و فندق و گیلاس و عناب)، میوه ایست مشابه امرود در زردی (آنند) (بامراجعه به ماخذی که داشتیم هویت این میوه شناخته نشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشدنی
تصویر ناشدنی
غیرممکن، ناممکن، نشدنی، مستحیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابلدی
تصویر نابلدی
راه نشناختن، عدم مهارت ناشیگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
نیستی عدم فنا
فرهنگ لغت هوشیار
زاییده نشده متولد نگشته: ز تف سنان تو نازاده دشمن ز بیم سنان تو ناید بمحشر. (ازرقی المعجم)، آنکه بچه نزاده: گر نبایدت بزادن بگرایم من همچنین باشم و نازاده بیایم من. (منوچهری لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازایی
تصویر نازایی
نازا بودن سترونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادادنی
تصویر نادادنی
آنچه که شایسته دادن نیست تسلیم نکردنی مقابل دادنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناداده
تصویر ناداده
ادا نکرده، نگفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناداری
تصویر ناداری
تهیدستی فقر، پریشان حالی بی نوایی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کاشانی، کاشی آگور کاشی منسوب به قاشان (کاشان) از مردم کاشان کاشانی، کاشی آجر کشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشاد
تصویر ناشاد
بی مسرت، حزین، ناخوش، ناخشنود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامادی
تصویر دامادی
ازدواج زناشویی نکاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفادی
تصویر انفادی
منسوب به انفاد ارسالی: وجوه انفادی اقمشه انفادی، جمع انفادیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
اضمحلال، هلاکت، اتلاف، انهدام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناشدنی
تصویر ناشدنی
غیر ممکن، غیرممکن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناشتایی
تصویر ناشتایی
صبحانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناسانی
تصویر ناسانی
تفاوت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناسازی
تصویر ناسازی
مغایرت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناراضی
تصویر ناراضی
نا خشنود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
ناسپاسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
جهل
فرهنگ واژه فارسی سره
اندوهگین، حزین، غمزده، غمگین، گرفته، محزون، مغموم، ناخوشدل، ناکام
متضاد: شاد
فرهنگ واژه مترادف متضاد