- ناسفته
- ناسوده، نابسود، دست نخورده، سوراخ نشده
معنی ناسفته - جستجوی لغت در جدول جو
- ناسفته
- درست و بی رخنه
- ناسفته ((سُ تِ))
- سوراخ نشده، دست نخورده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه هنوز عبور نکرده و نگذشته باشد
ناسنجیده وزن نشده مقابل سخته
آنچه که تفته نیست مقابل تفته
نخوابیده بیدار مانده، بیداردل هوشیار، جمع ناخفتگان: همان چون سر آری بسوی نشیب ز نا خفتگان بر تو آید نهیب. (شا)
گفته نشده اظهارنشده: (چنین گفتندکه سخن ناگفته بدان مخدره ناسفته ماند... {مقابل گفته
ناسنجیده، وزن نشده
سوراخ نشده، ناسفته
ناراحت
نامربوط
آمیدون، آمولن
ظرف خالی بر سر سفره برای جدا کشیدن طعام
شکفته نشده، بازنشده
سست و بی حال، جدا شده و متلاشی، تنبل، شل
نپخته، پخته نشده، خام، کنایه از بی تجربه، نا آزموده
شیدا و دیوانه مزاج، پریشان، آشفته
منافتت در فارسی: به جوش آمدن: از خشم، جوشیدن دیگ جوشیدن (دیگ)، غضبناک شدن خشم گرفتن، جوشش، خشمناکی
نرشته نریسیده مقابل رشته
آنچه که پخته نشده طبخ نشده، نرسیده کال (میوه)، بی تجربه ناآزموده مقابل پخته
نا آسوده، نیاسوده
سوخته ناشده
خاکی این جهانی منسوب به ناسوت زمینی ارضی این جهانی. ناسودمند. نامفیدمضرزیان بخش، بی فایده بیحاصل بیهوده مقابل سودمند
سوراخ نبودن نابسودگی مقابل سفتگی
بی تهیه، ناآماده
نجات نیافته رها نشده مقابل رسته. نروییده نمو ناکرده مقابل رسته
طلب نکرده، جستجو نکرده مقابل رها و خلاص یافته و جهیده، رها نشده
نتابیده ناتابیده مقابل تافته
نبسته، بسته نشده، زخمی که بسته نشده و مرهم برآن ننهاده اند، تن پیلتن راچنان خسته دید همه خستگیهاش نابسته دید. (شا)، آزاد، نامقید، مقابل گرفتار، اسیر، جمع نابستگان، وزان زاری و ناله خستگان ببند اندر آیند نابستگان. (شا) مقابل بسته
برنکشیده، ناآهیخته
بیدارماندن