جدول جو
جدول جو

معنی ناسبی - جستجوی لغت در جدول جو

ناسبی
تخلص داوید روس لوک ناقد و هزل نویس آمریکائی است، وی به سال 1833 میلادی در بینگهامتون به دنیا آمد و در سال 1888 میلادی دنیا را بدرود گفت
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نسبی
تصویر نسبی
مربوط به نسب، مقابل سببی، دارای قرابت و خویشاوندی مستقیم از طریق پدر و مادر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناصبی
تصویر ناصبی
فرقه ای که دشمن علی بن ابی طالب بوده اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
دارای روند مقبول، دارای نسبیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناسی
تصویر ناسی
فراموش کننده، فراموش کار
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
عدم. مقابل وجود. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ سِ)
مأخوذ از تازی، مناسبت و شایستگی. موافقت و سزاواری. (از ناظم الاطباء). مناسب بودن. رجوع به مناسب شود
لغت نامه دهخدا
(صِ)
کسی که دشمن می دارد علی بن ابی طالب علیه السلام را. (ناظم الاطباء). ج، ناصبیه. نواصب:
ای حجت بنشسته به یمگان و سخنهات
در جان و دل ناصبیان گشته چو پیکان.
ناصرخسرو.
نیست سر پرفساد ناصبی شوم
ازدر این شعر بل سزای فسار است.
ناصرخسرو.
خازن علم قران فرزند شیر ایزد است
ناصبی گر خر نباشد زاوش چون باید رمید.
ناصرخسرو.
رجوع به نواصب شود
لغت نامه دهخدا
(نَ چَ)
نچسبیدن، سماجت. اصرار بی جا و بی مزه. بی مزگی. صفت آدم نچسب.
- نچسبی کردن، به سماجت و پافشاری بی جاخود را لوس و بی ارج کردن. اصرار ورزیدن
لغت نامه دهخدا
(سِ)
علی بن احمد، ابوالفتوح پاشا. از مردم مصر بود و در بلقاس متولد شد در فرانسه تحصیل کرد و در مصر مناصب گوناگون یافت و بریاست استیناف رسید و سپس بریاست تفتیش کل فرهنگ برگزیده شد و سرانجام در قاهره درگذشت. او راست: الشریعه الاسلامیه و القوانین الوضعیه، رساله، والمذهب الاجتماعی فی التشریع الجنائی. و با همکاری یکی از دوستانش کتاب ’الاقتصاد السیاسی’ تألیف ژونس را ترجمه کرده است ودر کنگره های مربوط به قانون که در سال 1900 میلادی در پاریس تشکیل شد حضور یافت. پس کتابی بنام: ’سیاحه مصری فی اروبه’ تألیف کرد. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 315)
علی بن احمد الراسبی. وی فرمانروای جندی شاپور و بسیار توانگر و نزد خلفا محترم بود و بسال 301 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 654)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
منسوب به بنی راسب که قبیله ای است. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
عمل کاسب. کسب. پیشه وری. تجارت.
- کاسبی کردن، تجارت و کسب کردن
لغت نامه دهخدا
کسی که دشمن میدارد علی بن ابیطالب علیه السلام را، جمع آن نواصب و ناصبیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسبی
تصویر کاسبی
کسب پیشه وری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابی
تصویر نابی
گریخته، فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسی
تصویر ناسی
فراموش کننده، فراموشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
قرابت و خویشاوندی مستقیم و پدر مادری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصبی
تصویر ناصبی
((ص))
کسانی که دشمن امام علی (ع) بودند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاسبی
تصویر کاسبی
((س))
تجارت، داد و ستد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
((نَ سَ))
منسوب به نسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نابی
تصویر نابی
خلوص
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
کمابیش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
Relative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
relatif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
relativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
relativo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
względny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
относительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
відносний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
relatief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
relativ
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
relativo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
रिश्तेदार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
আপেক্ষিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
relatif
دیکشنری فارسی به اندونزیایی