جدول جو
جدول جو

معنی ناساختگی - جستجوی لغت در جدول جو

ناساختگی
(تَ / تِ)
ساخته نبودن. آماده و بسیجیده نبودن، نابسامانی. روبراه نبودن. مرتب نبودن، ناسازگاری
لغت نامه دهخدا
ناساختگی
بی آلت و عدت بودن نامجهز بودن: (و شما در چشم دشمن سست و خوار بودید ازناساختگی
تصویری از ناساختگی
تصویر ناساختگی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناپختگی
تصویر ناپختگی
ناپخته بودن، خامی، ناآزمودگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
چیز جعلی و مصنوعی، آمادگی و آراستگی
فرهنگ فارسی عمید
(پُ تَ / تِ)
خامی. پخته نبودن. خامی گوشت و امثال آن. سلغ، کال بودن میوه. نارس بودن، بی تجربگی. ناآزمودگی. ناسنجیدگی، جلفی. بی وقاری. سبکی. سبکسری. بی احتیاطی. بی وقاری
لغت نامه دهخدا
(سَ / سُ تَ / تِ)
سخته نبودن. ناسنجیدگی. مقابل سختگی. رجوع به سختگی شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سُ تَ)
ناسنجیدنی. که قابل سنجش نباشد
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ / تِ)
آمادگی. آرایش. خودآرایی:
هرچه پرسیش ز رعنایی و برساختگی
عربی وار جوابم دهد آن ماه عرب.
سنایی.
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ / تِ)
بدرفتاری: محتشم خدمتکاران او این مرد (بوسهل زوزنی) بود اما بر مردمان بدساختگی کردی و درشت و ناخوش و صفرایی عظیم داشت. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 25)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
عمل کارساخته. کارسازی: که باز چه طریق سازد که خویشتن رابه اردو اندازد چون این بهانه یافت بکارساختگی مشغول شد. (جهانگشای جوینی). و رجوع به کار ساختن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مقابل باختنی. غیرقابل باختن. که لایق باختن نیست. باخت ناپذیر. نه ازدر باختن
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نسوختنی. که قابل سوختن نباشد. که آن را نباید سوخت. که نتوانش سوخت. که ازدر سوختن و آتش زدن نیست
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
سوختگی. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) ، سوزناکی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ تَ / تِ)
سفته نبودن. نابسودگی. مقابل سفتگی:
دری کو را بود مهر خدائی
دهد ناسفتگی بر وی گوائی.
نظامی.
، بکارت. دوشیزگی. رجوع به سفتگی شود
لغت نامه دهخدا
(گُ سِ/ سَ دَ / دِ)
نابسیجیده. بی تهیه. بی ساز و برگ. ناآماده:
ولیکن بدینگونه ناساخته
گر آیم دمان گردن افراخته.
فردوسی.
ناساخته رحلت باید کرد. (کلیله و دمنه). پیوسته چنان نشین که گویی دشمن بر در است تا اگر ناگه از در درآید ناساخته نباشی. (مجالس سعدی) ، ناتمام. نامهیا. ناقص. کامل و تمام و مهیا نشده: صاحب غازی و دیگران کارها بجد پیش گرفتند و آنچه ناساخته بود بتمامی بساختند. (تاریخ بیهقی ص 34) ، غافل. بی فکر و اندیشه. بی پروا. (ناظم الاطباء) ، نساخته:
همی گفت ناساخته خانه را
چرا ساختم رزم بیگانه را.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
چگونگی و کیفیت ساخته، ساخته بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برساختگی
تصویر برساختگی
آمادگی، آرایش، خود آرائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسفتگی
تصویر ناسفتگی
سوراخ نبودن نابسودگی مقابل سفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپختگی
تصویر ناپختگی
بی تجربگی، جلفی، بی وقاری، سبکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارساختگی
تصویر کارساختگی
کارسازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناساخته
تصویر ناساخته
بی تهیه، ناآماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناساخته
تصویر ناساخته
ساخته نشده، آماده نشده، برقرار نشده، ناآراسته 5- مجهز نشده، بی سلاح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
((تَ یا تِ))
مجهز بودن، آمادگی، مصنوعی، تقلبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
مصنوعی، تقلبی، کذایی، جعلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناشناختگی
تصویر ناشناختگی
غربت
فرهنگ واژه فارسی سره
بی تجربگی، خامی، ناشیگری
متضاد: پختگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
Affected, Factitious, Feigned, Fictitious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
затронутый , искусственный , притворный , вымышленный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
betroffen, künstlich, vorgetäuscht, fiktiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
уражений , штучний , удаваний , вигаданий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
dotknięty, sztuczny, udawany, fikcyjny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
受影响的 , 人工的 , 假装的 , 虚假的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
afetado, fictício, fingido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
colpito, fittizio, finto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
afectado, ficticio, fingido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی