- نازیبائی
زشتی، (ناظم الاطباء)، قبح، قبح منظر، بی زینتی، (ناظم الاطباء)، نازیبا بودن، زیبا نبودن، رجوع به نازیبا شود
معنی نازیبائی - جستجوی لغت در جدول جو
- نازیبائی
ناشایستگی، متالیسم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عقم، سترونی، عقر، عقارت، عقرت، نازائیدن، نازا بودن، زائنده نبودن
نانوائی، خبازی، نان پختن، نان فروشی، (ناظم الاطباء)،
دکان نانبائی، دکان نان ساختن و فروختن، جای نان فروشی
دکان نانبائی، دکان نان ساختن و فروختن، جای نان فروشی
زیبایی، رجوع به همین کلمه شود
مولانا زیبائی اطوارش و قوت طبع از ابیات او معلوم و این مطلع ازوست:
قامتت شیوه و رفتار چو بنیاد کند
سرو را بندۀ خود سازد و آزاد کند،
(مجالس النفائس چ حکمت ص 82)،
رجوع بهمین کتاب ص 257شود
قامتت شیوه و رفتار چو بنیاد کند
سرو را بندۀ خود سازد و آزاد کند،
(مجالس النفائس چ حکمت ص 82)،
رجوع بهمین کتاب ص 257شود
(شِ)
لغت نامه دهخدا
بی صبری. بی حوصلگی. (ناظم الاطباء). جزع. بی قراری. بی آرامی. شکیبا نبودن. آرام و قرار نداشتن. اضطراب: چهارم اگر صبر نکنم باری سودا و ناشکیبائی را به خود راه ندهم. (تاریخ بیهقی ص 341).
ازغم آن پیچ زلف بی قرار
زاهدان را ناشکیبائی ببین.
عطار
ازغم آن پیچ زلف بی قرار
زاهدان را ناشکیبائی ببین.
عطار
کوری. عمیاء. ضراره. (دهار) :
کان به نابینائی از راه اوفتاد
وین دو چشمش بود و در چاه اوفتاد.
(گلستان)
کان به نابینائی از راه اوفتاد
وین دو چشمش بود و در چاه اوفتاد.
(گلستان)
ناز کردن: دلم خسته ناز تست ای نیازی که روزی نیاسایی او ناز بازی (عثمان مختاری)
بدشکلی زشتی، ناشایستگی عدم لیاقت، نامستحسن بودن ناپسندیدگی، عدم تناسب نابجا بودن، بی زینتی
