جدول جو
جدول جو

معنی نازک - جستجوی لغت در جدول جو

نازک
(دخترانه)
محبوب، معشوق، لطیف، ظریف، نازنین، زیبا
تصویری از نازک
تصویر نازک
فرهنگ نامهای ایرانی
نازک
باریک، کنایه از لطیف، ظریف، دارای پهنای کم، کنایه از دقیق، حساس، کنایه از ضعیف، کنایه از زودرنج، حساس
تصویری از نازک
تصویر نازک
فرهنگ فارسی عمید
نازک
محبوب، معشوق، دلبر، جانانه، باریک و ظریف هم گویند باریک: در جامه گلگون کمر نازک آن شوخ از لعل بود همچو رگ لعل نمودار. (صائب)، آنچه که ستبری آن بسیارکم است مقابل ستبر ضخیم کلفت: آنچه او با سپر کرگ روزنبرد نتوان کردن با شیشه نازک به تبر. (فرخی)، لطیف ظریف: بس که درآید گل نازک بباغ ماشده چون خاک دژم ای غلام، (عطار)، بناز پرورده نازنین: آن دل را دو تن نازک را رنج و اندیشه چندین منمای. (فرخی)، نغزدلکش: (اگر از دکانداری سخنی نازک یاشعری عالی و مناسب میشنیدنداو را و صاحب دکان را با نعامات و افرغنی میساختند. .)، قابل اهمیت خطیر مشکل: (و هر کجا کار بزرگ و مهم نازک حادث گشت و درآن هلاک نفس و عشیرت و ملک و ولایت دیده شد، . . {-7 شکننده زود شکن، ترد: (گوشت نازک - 9. {نرم، حساس زود رنج: او را گفتند که اگر تو ببدیهه و لطیفه ای سلطان را ازین قبض بیرون آری و این بار از خاطر نازکش برداری ترا صد هزار درم نقد خدمت کنیم. .)، خوش طبع با نزاکت، کم رنگ رقیق مقابل سیر
فرهنگ لغت هوشیار
نازک
((زُ))
باریک، لطیف، نرم، زیبا، ظریف
تصویری از نازک
تصویر نازک
فرهنگ فارسی معین
نازک
Filmy, Thin, Wispy
تصویری از نازک
تصویر نازک
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نازک
fino, leve
دیکشنری فارسی به پرتغالی
نازک
cienki
دیکشنری فارسی به لهستانی
نازک
тонкий
دیکشنری فارسی به روسی
نازک
тонкий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
نازک
dun
دیکشنری فارسی به هلندی
نازک
dünn, zart
دیکشنری فارسی به آلمانی
نازک
tenue, delgado, ligero
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
نازک
fin, mince, léger
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نازک
sottile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
نازک
पतला , नाजुक
دیکشنری فارسی به هندی
نازک
পাতলা , পাতলা , সূক্ষ্ম
دیکشنری فارسی به بنگالی
نازک
tipis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
نازک
ince
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
نازک
얇은 , 가느다란
دیکشنری فارسی به کره ای
نازک
mwembamba, nyembamba, laini
دیکشنری فارسی به سواحیلی
نازک
薄的 , 轻柔的
دیکشنری فارسی به چینی
نازک
薄い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
نازک
דקיק , דק
دیکشنری فارسی به عبری
نازک
บาง
دیکشنری فارسی به تایلندی
نازک
رقيقٌ , رقيقٌ
دیکشنری فارسی به عربی
نازک
باریک , پتلا , نازک
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازکش
تصویر نازکش
آنکه ناز و عشوۀ کسی را تحمل کند
فرهنگ فارسی عمید
باریکی، نا ستبری، لطافت ظرافت، بناز پروردگی نازنینی، نغزی دلکشی، قابلیت اهمیت خطیر بودن: (و بی مراجعت و استقصا کاری نگزارد تا نازکی این حادثه بر هیچ دانا و نادان پوشیده نماندی، {شکنندگی زودشکنی، تردی، نرمی، حساسیت زودرنجی، خوش طبعی نزاکت، کم رنگی رقت: (و سرخی و سفیدی و نازکی رنگ روی نشان درستی وقوت اوست وزردی روی نشان گرمی اوست. {مقابل سیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازکه
تصویر نازکه
تکه ای باریک از هر چیز باریکه تریشه
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه ناز کند: کار بهار و یار به دور اوفتد که هست دایم بهار نازکش و یار ناز کن. (ملک الشعراء بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازکش
تصویر نازکش
کسی که عشوه دیگری را تحمل کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
باریکی، نرمی و لطافت، حساسیت، زودرنجی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
Thinness
دیکشنری فارسی به انگلیسی