فخور. (ترجمان القرآن) (منتهی الارب) (دهار). فاخر. (منتهی الارب). مفتخر. مباهی. بالنده. که می نازد. - سرو نازنده، بالان. سرافراز. بالنده. راست قامت: همان سرو نازنده شد چون کمان ندارم گمان گر سر آید زمان. فردوسی. سرو نازنده پیش چشمۀ آب بهتر از راستی ندید جواب. نظامی. رجوع به نازیدن شود
فخور. (ترجمان القرآن) (منتهی الارب) (دهار). فاخر. (منتهی الارب). مفتخر. مباهی. بالنده. که می نازد. - سرو نازنده، بالان. سرافراز. بالنده. راست قامت: همان سرو نازنده شد چون کمان ندارم گمان گر سر آید زمان. فردوسی. سرو نازنده پیش چشمۀ آب بهتر از راستی ندید جواب. نظامی. رجوع به نازیدن شود
آنکه چیزی میسازد صانع عامل، آماده کننده تهیه کننده، بنا بانی عمارت کننده، پدید آورنده امری تازه اختراع کننده مخترع مبدع موجد، جاعل، سازگار سازوار، نوازش کننده دلگرم کننده، بخشنده، علاج کننده موثر مفید (دارو)، ساز زننده نوازنده، کسی که آهنگ موسیقی سازد مصنف موسیقی
آنکه چیزی میسازد صانع عامل، آماده کننده تهیه کننده، بنا بانی عمارت کننده، پدید آورنده امری تازه اختراع کننده مخترع مبدع موجد، جاعل، سازگار سازوار، نوازش کننده دلگرم کننده، بخشنده، علاج کننده موثر مفید (دارو)، ساز زننده نوازنده، کسی که آهنگ موسیقی سازد مصنف موسیقی