جدول جو
جدول جو

معنی نازخر - جستجوی لغت در جدول جو

نازخر
(دُ مَ اَ کَ)
خریدار ناز. نازبردار. که تحمل ناز معشوق کند. که ناز کسی را می کشد. نازکش
لغت نامه دهخدا
نازخر
آنکه تحمل نازمعشوق یا دیگری کند نازکش
تصویری از نازخر
تصویر نازخر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازرخ
تصویر نازرخ
(دخترانه)
دارای روی زیبا و لطیف
فرهنگ نامهای ایرانی
(گَ)
نازنده. (ناظم الاطباء). ایجادکننده ناز یا عرض دهنده ناز، نظیر عشوه گر و غمزه گر. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کم زور، بی طاقت، (آنندراج)، سست، ضعیف، کم زور، کم قوت، (ناظم الاطباء)، بی زور، ناتوان، ضعیف و عاجز
لغت نامه دهخدا
(خِ)
کهنۀ پوسیدۀ ریزریز. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، استخوان کاواک که به وزیدن باد آواز آید از وی. (منتهی الارب) (آنندراج). استخوان پوسیده. (مهذب الاسماء). قیل الذی تدخل فیه الریح ثم تخرج منه و لها نخیر. (اقرب الموارد) ، خوک حمله کننده. (ناظم الاطباء) (آنندراج). الخنزیر الضاری. (اقرب الموارد). ج، نخران، ما بالدار ناخر، احد. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نازور
تصویر نازور
سست، ضعیف، کم قوت
فرهنگ لغت هوشیار
ناز کننده ناز کن نازنده: عاشق جور یار شو عاشق مهر یارنه تا که نگار نازگر عاشق زار آیدت. (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
کهنه پوسیده، ریز ریز ریزه ریزه شده، استخوان کاواک، گراز درنده خوک تازنده، خر اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازخریدن
تصویر نازخریدن
غم خوردن و تیمار داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
سازیر نرم
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی جنگلی اطراف کدیر و سنگ نو نور
فرهنگ گویش مازندرانی