جدول جو
جدول جو

معنی نارهانیده - جستجوی لغت در جدول جو

نارهانیده
(گُ تَ / تِ)
نرهانده. نرهیده. خلاص نیافته. اسیر. گرفتار
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گُ تَ)
آزاد کردن. خلاص کردن. نجات دادن. بازرهانیدن. رها ساختن. خلاص بخشیدن. رجوع به وارهاندن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
مقبول. غیرمردود. که رانده و مطرود و مردود نیست، نرانده. مقابل رانده. رجوع به رانده و راندن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
رهانده. نجات داده شده. خلاص گردانده. (از یادداشت مؤلف). نقذ. (منتهی الارب). رجوع به رهانده و رهانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
نارهانیدن. مقابل رهاندن. رجوع به رهاندن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
نیارامیده. نارمیده. که آرامیده نیست. مقابل آرامیده. رجوع به آرامیده شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
نعت مفعولی از تارانیدن. پراکنده شده. ازهم پاشیده. فراری شده. رجوع به تاراندن و تارانده و تارانیدن شود
لغت نامه دهخدا
مقابل هراسیده، به معنی ترسیده. رجوع به هراسیده شود
لغت نامه دهخدا
(کَمْبْ)
نرهانیدن. مقابل رهانیدن. رجوع به رهانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ / دِ)
آگاه نکرده. بی خبر. مقابل آگاهانیده
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ تَ / تِ)
مقابل کفانیده. رجوع به کفانیده شود: فرع، کمان از شاخه ناکفانیده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
که نتوانش رهانید. که قابل رهاندن و خلاص کردن و نجات دادن نباشد. که خلاص پذیر نیست. مقابل رهانیدنی. رجوع به رهانیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
که چرانیده نشده است. مقابل چرانیده. رجوع به چرانده و چرانیده شود: تریکه، مرغزاری که ناچرانیده مانده باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گِ رَ دَ / دِ)
نرهانده. نارهانیده. رهانده نشده. خلاص نیافته. مقابل رهانده. رجوع به رهانده شود
لغت نامه دهخدا
(گِ تَ / تِ)
نرهیده. خلاص نیافته. گرفتار، مقابل رهیده. رجوع به رهیده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تارانیده
تصویر تارانیده
تارانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارهانیدن
تصویر وارهانیدن
((رَ دَ))
آزاد کردن، خلاص کردن
فرهنگ فارسی معین