از لوازم چاپخانه. در تداول مطابع میزی با یکصد و چهارده خانه که حروف سربی در میان آن خانه ها است و حروف چین برای ترتیب کلمات حروف از آن برمیگیرد. محفظۀ حروف سربی در مطابع
از لوازم چاپخانه. در تداول مطابع میزی با یکصد و چهارده خانه که حروف سربی در میان آن خانه ها است و حروف چین برای ترتیب کلمات حروف از آن برمیگیرد. محفظۀ حروف سربی در مطابع
نابالغ. ناواصل. (انجمن آرا) (آنندراج) ، کوتاه. قاصر. که نتواند رسیدن. قصیر. که رسنده نیست: همت پستم مرا محروم کرد از کار خویش میوه نارس نیست دست بینوایان نارساست. قدسی. ، که بلند و رسا نیست: آواز نارسا، کودکی که هنوز به حد بلوغ نرسیده. (انجمن آرا) (آنندراج) ، ناقص. خام. (انجمن آرا) (آنندراج). غیرکامل: سر نامه را نشأه نام خداست که بی نام او نشأه ها نارساست. شیخ عبدالعزیز. ، نامناسب. نالایق. نادرست، بی ادب. گستاخ. (ناظم الاطباء)
نابالغ. ناواصل. (انجمن آرا) (آنندراج) ، کوتاه. قاصر. که نتواند رسیدن. قصیر. که رسنده نیست: همت پستم مرا محروم کرد از کار خویش میوه نارس نیست دست بینوایان نارساست. قدسی. ، که بلند و رسا نیست: آواز نارسا، کودکی که هنوز به حد بلوغ نرسیده. (انجمن آرا) (آنندراج) ، ناقص. خام. (انجمن آرا) (آنندراج). غیرکامل: سر نامه را نشأه نام خداست که بی نام او نشأه ها نارساست. شیخ عبدالعزیز. ، نامناسب. نالایق. نادرست، بی ادب. گستاخ. (ناظم الاطباء)
نروئیده. نبالیده. نموناکرده. (ناظم الاطباء) : بگذر ز شر اگر نبود خیری نارسته به ز خار بود رسته. ناصرخسرو. مرغ پرنارسته چون پران شود لقمۀ هر گربۀ دران شود. مولوی
نروئیده. نبالیده. نموناکرده. (ناظم الاطباء) : بگذر ز شر اگر نبود خیری نارسته به ز خار بود رسته. ناصرخسرو. مرغ پرنارسته چون پران شود لقمۀ هر گربۀ دران شود. مولوی
غیرخالص. درم و دینار که عیبی درآن باشد. (آنندراج). پول قلب و پول نارایج و ناتمام عیار. (ناظم الاطباء). مغشوش. (منتهی الارب). قلب. ناروا. بدل. نبهره. ماخ. بهرج. پایه. زیف: صراف بدیع عقل دراهم ناسره برنگیرد. (کلیله و دمنه). بس دوزخی است خصمش از آن سرخ رو شده ست کآتش بزر ناسره گونا برافکند. خاقانی. کآنهمه ناموس و نام چون درم ناسره روی طلاکرده داشت هیچ نبودش عیار. سعدی. یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود. حافظ. - فعل ناسره، عمل نادرست، ناصواب، مقابل عمل خالص: گیرم کز زرق رسیدی برزق نایدت از ناسره افعال عار. ناصرخسرو. ، مجازاً، به معنی سخن بد. (آنندراج) ، هر چیزی که به اشکال سرانجامد. (ناظم الاطباء)
غیرخالص. درم و دینار که عیبی درآن باشد. (آنندراج). پول قلب و پول نارایج و ناتمام عیار. (ناظم الاطباء). مغشوش. (منتهی الارب). قلب. ناروا. بدل. نبهره. ماخ. بهرج. پایه. زیف: صراف بدیع عقل دراهم ناسره برنگیرد. (کلیله و دمنه). بس دوزخی است خصمش از آن سرخ رو شده ست کآتش بزر ناسره گونا برافکند. خاقانی. کآنهمه ناموس و نام چون درم ناسره روی طلاکرده داشت هیچ نبودش عیار. سعدی. یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود. حافظ. - فعل ناسره، عمل نادرست، ناصواب، مقابل عمل خالص: گیرم کز زرق رسیدی برزق نایدت از ناسره افعال عار. ناصرخسرو. ، مجازاً، به معنی سخن بد. (آنندراج) ، هر چیزی که به اشکال سرانجامد. (ناظم الاطباء)
نابالغ: (کودک نارسا)، کوتاه قیصر: همت پستم مرا محروم کرد از کار خویش میوه نارس نیست دست بینوایان نارساست. (قدسی لغ) یا آواز نارسا. آوازی که بلند و رسا نیست، ناقص غیر کامل، نامناسب نالایق، بی ادب گستاخ مقابل رسا
نابالغ: (کودک نارسا)، کوتاه قیصر: همت پستم مرا محروم کرد از کار خویش میوه نارس نیست دست بینوایان نارساست. (قدسی لغ) یا آواز نارسا. آوازی که بلند و رسا نیست، ناقص غیر کامل، نامناسب نالایق، بی ادب گستاخ مقابل رسا
بر گرفته از روسی} کاسا {بر گرفته از} کیس {انگلیسی وانخان جعبه ای کم عمق و خانه خانه (معمولا دارای 114 خانه) که حروف سربی را در خانه های آن جای دهند و حروفچین برای تنظیم کلمات حرفها را از آنها بیرون میاورد و پهلوی هم می چیند محفظه سربی در چاپخانه ها
بر گرفته از روسی} کاسا {بر گرفته از} کیس {انگلیسی وانخان جعبه ای کم عمق و خانه خانه (معمولا دارای 114 خانه) که حروف سربی را در خانه های آن جای دهند و حروفچین برای تنظیم کلمات حرفها را از آنها بیرون میاورد و پهلوی هم می چیند محفظه سربی در چاپخانه ها