- نارسایی
- عدم بلوغ، کوتاهی قیصری، ناقصی نقصان، عدم تناسب نالایقی، بی ادبی گستاخی، بی عقلی کم عقلی، بی لیاقتی
معنی نارسایی - جستجوی لغت در جدول جو
- نارسایی
- کوتاهی، ناشایستگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرهیزکاری، پاک دامنی، زهد، تقوا، برای مثال سعدیا در کوی عشق از پارسایی دم مزن / هر متاعی را خریداری ست در بازار خویش (سعدی۲ - ۴۷۶)
روا نبودن جایز نبودن، ناشایستگی عدم لیاقت، حرمت حرام بودن، بی رونقی کساد، روانشدن برنیامدن (حاجت)
ناخرسندی اخنسندی در پهلوی رضایت نداشتن عدم رضایت. یا با نارضایی با عدم رضایت: ... (با نارضایی غیر جدی گفت)
بی عقلی، عدم کفایت و بلوغ عقلی
روا نبودن، ناشایست
Piousness
набожность
Frömmigkeit
побожність
pobożność
piedade
devozione
vroomheid
ความเคร่งศาสนา
kesalehan
धर्मपरायणता
חָסִידוּת
dindarlık
uchaji Mungu
ধার্মিকতা
پارسائی
صبحانه
غیرقانونی
نا خشنودی
اهانت
آکتیویشن
تشخیص، معرفی