جدول جو
جدول جو

معنی نارجیل - جستجوی لغت در جدول جو

نارجیل
نارگیل، میوه ای کروی شکل و بزرگ با پوسته ای قهوه ای و سخت و گوشتی سفید که درون آن شیرۀ سفید خوراکی قرار دارد، درخت این میوه که شبیه درخت خرما است و برگ های بزرگ به درازی دو متر دارد
تصویری از نارجیل
تصویر نارجیل
فرهنگ فارسی عمید
نارجیل
(رَ)
معرب نارگیل. (حاشیۀ برهان چ معین). نارگیل. (ناظم الاطباء). میوۀ معروف. (آنندراج). گوز هندو. (السامی). گوز هندی. (مهذب الاسماء). جوز هندی. (فرهنگ نظام) (شمس اللغات) (اقرب الموارد). نارگیل. رانج. بارنج. جوز هندی را نارجیل گویند و عامۀ اهل عراق او را بهمزه گویند و رنگ او سفید بودو طعم او خوش بود و آبی که از او بیرون آید چون شیرباشد نیکوتر بود، درخت او به شبه درخت خرما بود و او را خار نباشد برگ او به اندازۀ چهار ارش بالا تا شش به دست، او را لیفی باشد میوۀ او در آن لیف بود آن لیف را کنبار گویند و میوۀ او بهیچ وقت منقطع نشود و هر ماه یک طلع یا دو طلع بیرون آید و شیرین بود و او را طواق گویند طعم او در غایه لذت بود هرگاه آب او را در ظرفی جمع کنند تا نیمروز طعم او شیرین بودپس از آن تا آخر روز خمر باشد و چون روز تمام بروی بگذرد ترش شود و همچنان ترش بماند و متغیر نشود و یکنوع از ماهی بود که او را خارها باشد که از تن او بیرون آمده او را با طواق الفتی تمام بود بر درخت نارجیل برآید و از این طواق بخورد و چون آدمی بدرخت نارجیل برآید او خود را بیندازد. نارجیل مادامی که تر باشد اگر در زمین بکارند بروید و درخت شود و چون خشک شود از زمین نروید. (از ؟). نام میوه ای است هندی بزرگتر از نارنج و پوستش سخت و چوبی است و بر پوست یک طبقه از لیف پیچیده است که از آن ریسمان می تابند و در اندرون پوست مغز مجوف سفید است. نارجیل یکی از مال التجاره های مهم هندوستان است که به تمام جهان میرود و در خود هند هم بسیار خورده میشود درختش شبیه به درخت خرماست اما بلندتر و کم شاخه تر از آن است. نارجیل و نارگیل هر دو مفرس از ’ناری گل’ سنسکریت است و همان در هندی جدید ’ناریل’ شده و معرب از سنسکریت نارجیل است و لفظ عربی اصلیش جوز هندی است. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
نارجیل
معرب نارگیل، میوه معروف
تصویری از نارجیل
تصویر نارجیل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شارایل
تصویر شارایل
(پسرانه)
خدای پادشاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناردیس
تصویر ناردیس
(دخترانه)
مانند انار، نار (عربی) + دیس (فارسی) مانند آتش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نارسیس
تصویر نارسیس
(دخترانه)
نرگس، نام جوانی زیباروی در اساطیر یونآنکه وقتی صورت خود را در آب دید عاشق خودشد و در آب پرید و غرق گشت و تبدیل به گل نرگس گردید، لاتین از یونانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خارجیه
تصویر خارجیه
مونث خارجی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناردین
تصویر ناردین
گیاهی بیابانی با برگ های دراز خوش بو، گل های ریز، ساقۀ سخت و ریشه سخت شبیه مامیران که در طب به کار می رود و خواص آن شبیه سنبل الطیب است، نردین، سنبل رومی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نانجیب
تصویر نانجیب
بداصل، بدگوهر، بدنژاد، فرومایه، رذل، بی عفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اناجیل
تصویر اناجیل
انجیل ها، کتب در شرح زندگانی حضرت عیسی ها، مژده ها، بشارت ها
فرهنگ فارسی عمید
میوه ای کروی شکل و بزرگ با پوسته ای قهوه ای و سخت و گوشتی سفید که درون آن شیرۀ سفید خوراکی قرار دارد، درخت این میوه که شبیه درخت خرما است و برگ های بزرگ به درازی دو متر دارد
فرهنگ فارسی عمید
(نَءْ رَ)
نارجیل. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به نارجیل شود
لغت نامه دهخدا
نارجیل، گوز هندی، جوز هندی، بارنج، رانج، گردکان هندی، بارنگ، حشرج، جوزالهند، گوز هندو، جوز هندو، نرجیل، آقای دکتر معین در حاشیۀبرهان قاطع آرد: پهلوی ’انارگیل’، معرب آن نارجیل و نارجیله، در نامۀ پهلوی خسرو کواتان بند 50 آمده: انارگیل که با شکر خورند، به (زبان) هندو ’انارگیل’ خوانند و به (زبان) پارسیک ’گوچ هندوک’ (گوز هندی) خوانند، در سانسکریت ناریکلا، ناریکرا و نظایر آن، نارگیل درختی است از انواع نخلها که گلهای نر و مادۀ آن بر روی یک درخت است و میوۀ درشت آن پوشیده از قسمتی سخت و چوبی و آلبومن آن دارای طبقه ای سفیدرنگ است که 65 درصد آن روغنی دارد که در حدود 26 درجه مایع می شود، این درخت بیشتر در جزایر مرجانی اقیانوس هند می روید، ’گل گلاب ص 291’ (برهان قاطع چ معین حاشیۀ ص 2095)، جوز هندی را گویند و مغزی دارد مانند مغز گردکان و بادام و آن را با شیرینی خورند و مقوی است و بعضی از آنها را بر زیریا بالا سوراخ کرده مغز او را بیرون آرند و پوست آن را خالی کرده ظرف غلیان سازند و نوعی از آن بزرگتر است به مقدار هندوانه و صفحه از روی او برداشته آن راخالی کرده ظرف نان و آب کنند و درویشان با خود دارند و آن را کشکول خوانند، (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، بار درختی هندی که به زبان سانسکریت نارگیلا گویند و این درخت مانند خرمابن دراز باشد و پس از هفت سال بار می دهد و در یک خوشۀ آن تا سی و چهل بار دیده شده و گاهی بی بار نباشد و بار این درخت که نارگیل و جوز هندی نیز گویند، دارای مایعی است شیرین و لذیذ مانند شیر، (ناظم الاطباء)، نوعی از غلیان را گویند که به شکل نارگیل ساخته و یا از خود نارگیل ساخته اند، (ناظم الاطباء)، رجوع به نارگیله شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نارجیل. معرب نارگیل. رجوع به نارجیل و نارگیل شود
لغت نامه دهخدا
لغت هندی به معنی نارگیل است، مؤلف مخزن الادویه آرد: نارجیل، معرب ناریل هندی است زیرا که به هند تازۀ آن را ناریل وخشک آن را کهوپره نامند ... و به عربی جوز هندی، (ازمخزن الادویه ص 553)، رجوع به نارجیل و نارگیل شود
لغت نامه دهخدا
(رَ لِ بَ)
صاحب مخزن الادویه آرد: آن را به فارسی نارجیل دریائی نامند و آن ثمر درختی است که در جزیره ای که بر خط استوا بطول یکصد و بیست درجه واقع است میشودو در جای دیگر بهم نمیرسد و درشت آن بسیار شبیه بدرخت نارجیل هندی و ثمر آن طولانی دو عدد بهم پیوسته و آن را نیز سه پوست می باشد. و هیأت آن کمتر از نارجیل هندی و در تری و تازگی اندک چرب و بسیار سفید و لذیذتر از نارجیل هندی است. (از مخزن الادویه ص 554). ثمری است غلاف دار مانند غلاف نارجیل و بقدر خربزه و طولانی میباشد و منبت او معلوم نیست و از روی دریا اخذ میکنند مغزش سفید مایل به زردی و سطبر و بسیار صلب و پوست او تیره مایل به سرخی مانند نارجیل و غلافش سیاه و سطبر و خوردن آب از غلاف او رافع سموم و مضرت آنهااست و او مقی ٔ قوی و یک قیراط او که به روی سنگ سائیده باشند در دفع سم هوام و افعی و افیون و امثال آن مجرب و قوی تر از تریاق کبیر و علامت خلاصی از سم دفع قی است و تا قی کند باید مکرر دارد و ضماد او بر موضع گزیدۀ عقرب و زنبور و هوام رفع الم آن است در ساعت و به قدر یک برنج که در هفته یکدو بار بی گلاب بنوشند حافظ صحت و رافع لرز تبهای مرکبه و بارده و فالج ومفاصل است به قی و رافع مضرت هوای وبائی و اختلاف آبها است و جاذب اخلاط ردیه از عمق بدن و رافع او است به تکرار قی و چون در بدن خلطی نباشد تحریک قی نمی کندو گویند زیاد او قتال است. (از تحفۀ حکیم مومن)
لغت نامه دهخدا
(رَ لَ)
وسیلۀ تدخین تنباکو است. این کلمه از نارجیل گرفته شده است و عامه به آن ارکیله میگویند. ج، نارجیلات. (از اقرب الموارد). قلیان. قلیانی که از پوست نارگیل ساخته باشند
واحد نارجیل. (اقرب الموارد). (از منتهی الارب). واحد نارجیل، یعنی یک دانۀ نارجیل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ لِ دَرْ)
رجوع به نارجیل بحری شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به نارنج آنچه برنگ پوست نارنج باشد زرد که کمی بسرخی زند: آنکه بر پیر کند موزه نارنجی عیب تا نکردست بپا بر ویش انکاری هست. (نظام قاری)، ساخته شده از نارنج
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته ناردین سنبل رومی از گیاهان سنبل الطیب، سنبل رومی. یا ناردین اقلیطی. سنبل رومی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارایج
تصویر نارایج
متاعی که قابل فروختن و داد و ستد نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
نرسیده (میوه) نارس، نابالغ (کودک) اندک سال: کس اندر جهان کودکی نارسید بدین شیر مردی و گردی ندید. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارفیق
تصویر نارفیق
ناجوانمرد، نا دوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارگیله
تصویر نارگیله
جوز هندی نارگیل، نوعی غلیان (قلیان) که کوزه اش ازپوست نارگیل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانجیب
تصویر نانجیب
بداصل، بدگوهر، بی عفت، بدکاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناروال
تصویر ناروال
فرانسوی نیزه ناهی نیزه ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث خارجی برونمرز بیرونک، بیگانه، شورشی مونث خارجی. یا قضیه خارجیه. قضیه ایست که مصادیق موضوع آن موجود در خارج باشد و یا حکمبر مصداق خارجی شده باشد چنانکه گفته شود جسم جوهریست ملموس و ذو وزن که در خارج این اوصاف برای جسم هست نه در ذهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناجیل
تصویر اناجیل
جمع انجیل، یونانی تازی شده مژده ها مژده نامه ها جمع انجیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براجیل
تصویر براجیل
بویانک (کرفس) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره نخل ها که ارتفاعش تا 40 متر نیز میرسد و دارای ساقه منتهی به برگ های بزرگ بطول 4 تا 5 متر است. این درخت در تمام ایام سال دارای میوه است. میوه اش شفت و گاهی بقطر 30 سانتیمتر و بوزن چند کیلوگرم میرسد. میوه نارگیل که ببازار عرضه میشود پوشیده از الیاف بی شماری است که بجای میان برمیوه هستند و در زیر الیاف پوسته سخت و استخوانی میوه که عبارت از درون میوه است قرار دارد. پس از شکستن این پوسته سخت مغز میوه که همان قسمت خوراکی آن است هویدا میشود. این مغز بصورت یک حفره توخالی است که ضخامت جدارآن بین 5، 1 تا 2 سانتیمتراست و همان آلبومن میوه میباشد که جنین را نیز در بر دارد. در داخل این حفره مغزی مایعی بنام آب نارگیل که بی رنگ است وجود دارد که دارای اثر کمی ملین است و بعنوان مفرح خورده میشود. میوه نارس نارگیل فاقد مغزاست ولی درعوض درون حفره درون بر را مایعی شیری رنگ باطعم کمی شیرین و مطبوع پر کرده است که بنام شیر نارگیل موسوم است ولی پس از رسیدن کامل میوه در جدار داخلی درون بر رسوب مواد ذخیره یی (آلبومن) ایجاد میشود و یک طبقه نرم بضخامت 5، 1 تا 2 سانتیمتربوجود میاورد که همان قسمت خوراکی میوه است و در حقیقت مغز نارگیل است. از مغز نارگیل روغنی بدست میاورند که بنام کره نارگیل موسوم است و سفید رنگ میباشد این روغن را در تهیه صابون و شمع بکار میبرند و در صورت تصفیه شدن بمصرف تغذیه نیز میرسد جوز هندی بادنج نارجیل جوزالهند رانج. یا نارگیل دریایی. درختی است عظیم از تیره نخل ها که ارتفاعش تا 30 متر میرسد و خاص جزیره موریس و هندوستان است. این گیاه در حقیقت نوعی نارگیل است که دارای میوه ای بیضوی شکل و نسبه بزرگ است و تا 12 کیلوگرم ممکنست وزن آن برسد. اختصاصات میوه این درخت آنست که دارای دو قسمت متقارن است که شبیه دو دانه لوبیا است که از طرف ناف بهم چسبیده باشند. درون برو مغز میوه این گیاه پس از خشک شدن سختی بسیار پیدا میکنند و بمناسبت شکل بیضوی خاصی که هر نیمه میوه دارد از آن جهت ساختن کشکول دراویش استفاده میکنند نارجیل بحری نارجیل دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی پارسی تازی گشته نارگیله گونه ای غلیان غلیانی (قلیانی) که از پوست نارگیل سازند، غلیان (قلیان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارگیل
تصویر نارگیل
درخت بلند یک پایه گرمسیری با میوه درشت و بیضی شکل، جوز هندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
((رِ))
هر یک از رنگ های واقع در طیف سرخ و زرد، به رنگ نارنج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نانجیب
تصویر نانجیب
((نَ))
بدگوهر، بدنژاد، رذل، فرومایه، بی عفت، ناپاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
نارنگی
فرهنگ واژه فارسی سره