جدول جو
جدول جو

معنی نارای - جستجوی لغت در جدول جو

نارای
مرکّب از: نا (نفی، سلب، + رای (رأی عربی) (حاشیۀ برهان چ معین)، بی تدبیر، بی عقل، (برهان قاطع) (آنندراج)، بی فکر، (شمس اللغات)، آن که در رأی و تدبیر خود خطا کند، از (شعوری)، بی رای، بی فکر، بی اندیشه، بی تأمل، بی تدبیر، غافل، بی احتیاط، (ناظم الاطباء)، منکر، بی اعتقاد، (برهان قاطع) (آنندراج)، منکرچیزهای عیان، (از فرهنگ شعوری)، منکر، زشت، (جهانگیری) (رشیدی)، زشت، نامعقول، (شعوری، ازمجمعالفرس)، ناشایسته
لغت نامه دهخدا
نارای
آنکه در رای و تدبیر خود خطا کند بی تدبیر، منکر بی اعتقاد
تصویری از نارای
تصویر نارای
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناپای
تصویر ناپای
ناپاینده، ناپایدار، بی تاب، بی طاقت
فرهنگ فارسی عمید
(یَ)
از خدایان هندوهاست. ابوریحان آورد: ناراین نزد ایشان (هندوها) یکی از قوای عالیه ای است که دخالتی در افساد و یا اصلاح جهان ندارد و تا آنجا که برایش امکان داشته باشد به دفع فساد می کوشد و نزد او صلاح مقدم بر فساد است. (از تحقیق ماللهند ص 198). و رجوع به تحقیق ماللهند شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
از قلاع هندوستان بوده که به دست سلطان محمود غزنوی گشوده شد. مؤلف تاریخ دیالمه و غزنویان آرد: سلطان محمود پس از فتح قلعۀ بهم نغز به غزنین مراجعت کرد و در همان اوان جمعی ازدرباریان وی راجع به نفایس و ذخایر قلعۀ ناراین گفتگو به میان آوردند و سلطان را به فتح آنجا تحریک کردند. این قلعه نیز یکی از قلاع مستحکم هندوستان بوده که بعضی از مورخان نام آن را تاوین نوشته اند. این قلعه نزدیک پیشاور ساخته شده بود. سلطان محمود چون به ناراین رسید دستور حمله به سپاهیان خود به ناراین داده، حکمران قلعه در ابتدای امر مقاومت شدیدی از خود نشان داده ولی عاقبت در نتیجۀ دادن تلفات بسیار درصدد تقاضای صلح برآمد و سلطان در مقابل گرفتن باج و خراج سالیانه و اینکه دو هزار نفر از سواران وی بعنوان رهینه به غزنین آیند حکومت آن ناحیه را در دست وی باقی گذارد. فتح ناراین در سال چهارصد اتفاق افتاد. (تاریخ دیالمه و غزنویان، عباس پرویز ص 228 و 229)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
نارائج. متاعی که قابل فروختن و داد و ستد نباشد. (ناظم الاطباء) ، پولی که رایج و روان نبود. (ناظم الاطباء). که نارواج است. که رایج نیست. پولی که رواج ندارد و در جریان نیست. که از رواج افتاده است. ناروا، بازار کاسد و کساد. (ناظم الاطباء). بی خریدار. ناروان
لغت نامه دهخدا
تصویری از نارسی
تصویر نارسی
خام بودن، ناپختگی کالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناجای
تصویر ناجای
بیجا بی موقع مقابل بجا (ی)، بی فایده بی حاصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناراض
تصویر ناراض
ناراضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناراضی
تصویر ناراضی
ناخرسند آنکه راضی نیست ناخشنود مقابل راضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارام
تصویر نارام
آنکه رام نیست سرکش مقابل رام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانای
تصویر نانای
(کودکان) رقص
فرهنگ لغت هوشیار
بی تاب بی طاقت بی صبر: دماغی پردلی ناپای برجای بگردم هر نفس آنگه بصدرای. (اسرارنامه)، بدون مقاومت و قدرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارایج
تصویر نارایج
متاعی که قابل فروختن و داد و ستد نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناروی
تصویر ناروی
ناروزنی نارو زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناراضی
تصویر ناراضی
آن که راضی نیست، ناخشنود، مقابل راضی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناراضی
تصویر ناراضی
نا خشنود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دارای
تصویر دارای
حائز
فرهنگ واژه فارسی سره
بی رونق، شهروا، غیرمعمول، نامتداول
متضاد: رایج
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ناراضی
تصویر ناراضی
Disgruntled, Displeased, Malcontent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناراضی
تصویر ناراضی
mécontent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ناراضی
تصویر ناراضی
kutoridhika, siyo furaha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ناراضی
تصویر ناراضی
불만족스러운 , 불만족한 , 불만
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ناراضی
تصویر ناراضی
hoşnutsuz, memnuniyetsiz
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ناراضی
تصویر ناراضی
অসন্তুষ্ট , অসন্তুষ্ট
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ناراضی
تصویر ناراضی
नाराज , असंतुष्ट , असंतुष्ट
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ناراضی
تصویر ناراضی
scontento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ناراضی
تصویر ناراضی
недовольный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناراضی
تصویر ناراضی
verärgert, unzufrieden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ناراضی
تصویر ناراضی
ontevreden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناراضی
تصویر ناراضی
незадоволений , незадоволений , незадоволений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناراضی
تصویر ناراضی
niezadowolony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناراضی
تصویر ناراضی
disgustado, descontento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناراضی
تصویر ناراضی
descontente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناراضی
تصویر ناراضی
不满的 , 不满的 , 不满
دیکشنری فارسی به چینی