- ناراض
ناراضی، ناخشنود، آن که خرسندی و خوشدلی وقناعت ندارد، (ناظم الاطباء)، رجوع به ناراضی شود
معنی ناراض - جستجوی لغت در جدول جو
- ناراض
ناراضی
- ناراض
ناراضی، عصبانی، ناراحت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مرکّب از: نا (نفی، سلب، + رای (رأی عربی) (حاشیۀ برهان چ معین)، بی تدبیر، بی عقل، (برهان قاطع) (آنندراج)، بی فکر، (شمس اللغات)، آن که در رأی و تدبیر خود خطا کند، از (شعوری)، بی رای، بی فکر، بی اندیشه، بی تأمل، بی تدبیر، غافل، بی احتیاط، (ناظم الاطباء)، منکر، بی اعتقاد، (برهان قاطع) (آنندراج)، منکرچیزهای عیان، (از فرهنگ شعوری)، منکر، زشت، (جهانگیری) (رشیدی)، زشت، نامعقول، (شعوری، ازمجمعالفرس)، ناشایسته
ناخشنود، آنکه خرسندی و خوشدلی و قناعت ندارد، (ناظم الاطباء)، که راضی نیست، که رضایت ندارد، ناخرسند، غیرقانع، مقابل راضی، رجوع به راضی شود
دهی از دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب است و در 24 هزارگزی جنوب شرقی سراب و 6 هزارگزی جادۀ شوسۀ اردبیل واقع، دهی کوهستانی است با هوائی معتدل و 232تن سکنه دارد، آبش از چشمه است و محصولش غلات و فرآورده های دامی، مردمش به زراعت و گله داری مشغولند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 522)
رنجیده، ناخرسند، ناخشنود، نارضا
متضاد: راضی
متضاد: راضی
