جدول جو
جدول جو

معنی ناخیسیده - جستجوی لغت در جدول جو

ناخیسیده
(کَ دَ / دِ)
نخیسیده. که خیسیده نیست. مقابل خیسیده. رجوع به خیسیده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کِ تَ / تِ)
تر و تازه. که خشکیده نیست
لغت نامه دهخدا
(گَ / گِ یِ تَ / تِ)
از: نا (نفی، سلب) + رسیده (اسم مفعول از رسیدن). (حاشیۀ برهان قاطعدکتر معین). آنکه هنوز نرسیده و وارد نشده باشد. (ناظم الاطباء). نرسیده. واصل نشده. نیامده:
به رستم چنین گفت گیرم که اوی
جوانست و بد نارسیده به روی.
فردوسی (شاهنامه ج 2 ص 509).
چو بشنید بهرام اندیشه کرد
ز دانش غم نارسیده نخورد.
فردوسی.
هیچ آسیب دشمن به ملک او نارسیده و هیچ چشم زخم در محل رفیع او اثر نانموده. (تاریخ بیهق ص 288).
روز گذشته را و شب نارسیده را
درهم زنی به پویۀ اسبان بادپای.
سوزنی.
هنوز مدت یک هجر نارسیده بپای
هنوز وعده یک وصل نارسیده بسر.
انوری.
با سید عامری در این باب
گفت آفت نارسیده دریاب.
نظامی.
کآن مرغ به کام نارسیده
از نوفلیان چو شد بریده.
نظامی.
تا کی غم نارسیده خوردن
دانستن و ناشنیده کردن.
نظامی.
به آب روی جوانان نارسیده بوصلت
که نفس ناطقه لال است در فضایل ایشان.
طغرائی فریومدی.
هلالی از پی آن شهسوار تند مرو
که نارسیده بگردش غبار خواهی شد.
هلالی.
شب وصال و دل خسته نارسیده بکام
خدا جزای مؤذن دهد که رفته ببام.
جلال الدین قاجار.
، در میوه ها، نارس. خام. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). میوه های ناپخته. (از شعوری). نرسیده. کال. ناپخته. نارسیده:
اگر تندبادی برآید ز کنج
بخاک افکند نارسیده ترنج.
فردوسی.
سرش چو ناری است کفته وز پی کفتن
دانگکی چند نارسیده در آن نار.
سوزنی.
چو در میوۀ نارسیده رسی
بجنبانیش نارسیده کسی.
نظامی (شرفنامه ص 48).
گلشن آتش بزنید وز سر گلبن و شاخ
نارسیده گل و ناپخته ثمر بگشائید.
خاقانی.
پیرمردی را دیدند که کشت می دروید بعضی رسیده و بعضی نارسیده. (قصص الانبیاء ص 171). گفت آن مرد را دیدید که کشت رسیده و نارسیده می دروید آن صورت ملک الموت است. (قصص الانبیاء ص 171) ، نورسته. تازه سال:
همه موبدان شاد گشتند سخت
که سبز آمد این نارسیده درخت.
فردوسی.
، نابالغ. (برهان قاطع) (آنندراج). آنکه هنوز بحد تکلیف و بلوغ نرسیده باشد. (ناظم الاطباء). پسر و دختر نابالغ: هاجن، دختر نارسیده که او را شوی دهند. (منتهی الارب) : دو دختر بود امیر یوسف را یکی بزرگ شده و دیگری خردتر و نارسیده و این نارسیده را به نام امیر مسعود کرد. (تاریخ بیهقی ص 249). رعیت به اطفال نارسیده ماند و پادشاه به مادر مهربان. (مرزبان نامه).
- نارسیده بجای، نابالغ:
همی کودکی نارسیده بجای
بر او برگزینی نه ای نیک رای.
فردوسی.
چنین کودک نارسیده بجای
یکی زن گزین کرد و شد کدخدای.
فردوسی.
یکی دخترنارسیده بجای
کنم چون پرستار پیشش بپای.
فردوسی.
، کامل نشده. (ناظم الاطباء) ، نورسیده. نوزاد:
خاک پنداری بماه و مشتری آبستن است
مرغ پنداری که هست اندر گلستان شیرخوار
این یکی گویا چرا شد نارسیده چون مسیح
و آن دگر بی شوی چون مریم چرا برداشت بار؟
منوچهری.
، بی تجربه. نابالغ. ناآزموده. ناپخته:
چو در میوۀ نارسیده رسی
بجنبانیش نارسیده کسی.
نظامی.
، بی بهره. (برهان قاطع) (آنندراج) (شمس اللغات). فرومانده. بی نصیب. بی طالع. (ناظم الاطباء).
- نارسیده به کام، به کام نرسیده. ناکام. کام نادیده:
یکی خرد فرزند شاپور نام
بدی شاه را نارسیده به کام.
فردوسی.
به کامت بگیتی برافروخت نام
شدی کشته و نارسیده بکام.
فردوسی.
فرود سیاوخش بی کام و نام
چو شد زین جهان نارسیده بکام.
فردوسی.
، باکره. (برهان قاطع) (آنندراج) :
همه نارسیده بتان طراز
که بسرشتشان ایزد از شرم و ناز.
فردوسی.
کنیزی چند با او نارسیده
خیانتکاری شهوت ندیده.
نظامی.
، یتیم. (فرهنگ دهار) (ترجمان القرآن) ، تمام نبسته: المظلوم، ماست نارسیده. (ربنجنی) ، ترش و شیرین ناشده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ سَ تَ / تِ)
که خریداری نشده باشد. که خریده نشده است. که برایگان به دست آمده باشد. رایگان. مفت. مجانی:
درّ است ناخریده و مشک است رایگان
هر چند برفشانی و هر چند برچنی.
منوچهری.
اندوه گل نچیده میداشت
پاس گل ناخریده میداشت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کَ شَ / کُ شُ تَ / تِ)
نخلیده. فرونشده. مقابل خلیده. رجوع به خلیده شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
نخمیده. خم نگشته. صاف و مستقیم. مقابل خمیده. رجوع به خمیده شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ دَ / دِ)
ناخسبیده
لغت نامه دهخدا
(کُ دَ / دِ)
نخسبیده. نخوابیده. بیدار. مقابل خسبیده. رجوع به خسبیده شود
لغت نامه دهخدا
(فُ تَ / تِ)
سؤال نشده. نخواسته.
- ناپرسیده گفتن، بدون مقدمه گفتن. بدون اینکه سؤال شود و بخواهند گفتن: اما سخن ناپرسیده مگوی تا در رنج نادانسته نیفتی. (منتخب قابوسنامه ص 29). ناپرسیده مگوی. (خواجه عبداﷲ انصاری). سخن ناپرسیده همه را سخرۀ تیغ یاساگردانید. (وصاف ص 341). او را گرفته بیاوردند، ناپرسیده بر تیغ گذرانید. (وصاف ص 325)
لغت نامه دهخدا
(فَ تَ / تِ)
غیرمنتظر. غیرمترقبه. انتظار نداشته: سلطان طغرل پادشاهی بود در آشیان دولت زاده و در خاندان اقبال نشو و نما یافته ملکی نابیوسیده بدو رسیده و کسوت ناکوشیده پوشیده. (راحهالصدور). هرآینه هر کار که عواقب آن در اوایل نااندیشیده ماند فتنه هائی که در ابتدا پیدا نیاید نابیوسیده توقع باید کرد. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 99)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
که خیسیدنی نیست. که قابل خیسیدن نیست. مقابل خیسیدنی
لغت نامه دهخدا
(گَ)
که لیسیده نشده است. مقابل لیسیده. رجوع به لیسیده شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
خیس شده. خیس خورده. نرم شده در آب، بسیار ترشده، ترنهاده. منقوع. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از واخیسیده
تصویر واخیسیده
از جوش افتاده در روی بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارسیده
تصویر نارسیده
واصل نشده، نیامده، نرسیده
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که خریده نشده، رایگان مفت: دراست ناخریده و مشک است رایگان هرچند بر فشانی و هر چند برچنی. (منوچهری)، آزاد حر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابیوسیده
تصویر نابیوسیده
ناگهان غیرمنتظر غیرمترقب مقابل بیوسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپرسیده
تصویر ناپرسیده
سوال نشده: (اماسخن ناپرسیده مگوی تادررنج نادانسته نیفتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیسیده
تصویر خیسیده
ترشده مرطوب آبدیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارسیده
تصویر نارسیده
((ر دَ))
ناقص، خام
فرهنگ فارسی معین
((دَ))
از جوش افتادن (پلو یا کته) در روی بار و در نتیجه قد نکشیدن و پختن نشاسته آن
فرهنگ فارسی معین
بغتتاً، غفلتاً، غیرمترقبه، غیرمترقب، غیرمنتظره، ناگاه، ناگهانی
متضاد: بیوسیده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خام، کال، نارس، نرسیده، بی بهره، بی نصیب، بچه، خردسال، نوباوه
متضاد: رسیده، یانع
فرهنگ واژه مترادف متضاد