لایقرء. غیرمقروء. که خوانا نیست، بی سواد. امی. عامی. که خواندن نتواند: اگر بودی کمال اندر نویسائی و خوانائی چرا آن قبلۀ کل نانویسا بود و ناخوانا. سنائی
لایُقْرَء. غیرمقروء. که خوانا نیست، بی سواد. امی. عامی. که خواندن نتواند: اگر بودی کمال اندر نویسائی و خوانائی چرا آن قبلۀ کل نانویسا بود و ناخوانا. سنائی
ناتوان. عاجز. ضعیف. درمانده. مقابل توانا. و رجوع به ناتوان شود: ز سرگین خر عیسی ببندم رعاف جاثلیق ناتوانا. خاقانی. جهان آفرین ایزد کارساز توانا کن و ناتوانانواز. نظامی
ناتوان. عاجز. ضعیف. درمانده. مقابل توانا. و رجوع به ناتوان شود: ز سرگین خر عیسی ببندم رعاف جاثلیق ناتوانا. خاقانی. جهان آفرین ایزد کارساز توانا کن و ناتوانانواز. نظامی