و ناحرتان، دو رگ است در زنخ و دو رگ سینۀ اسب، یا دو استخوان در پهلوی سینۀ اسب که آن را واهنتان نیز خوانند و دو ترقوه که چنبر گردن باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). و ناحرتان، بصیغۀ تثنیه نام دو رگ در زنخ و یا در سینۀ اسب و دو استخوان چنبر گردن. (ناظم الاطباء). عرقان فی النحر. (المنجد)
و ناحرتان، دو رگ است در زنخ و دو رگ سینۀ اسب، یا دو استخوان در پهلوی سینۀ اسب که آن را واهنتان نیز خوانند و دو ترقوه که چنبر گردن باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). و ناحرتان، بصیغۀ تثنیه نام دو رگ در زنخ و یا در سینۀ اسب و دو استخوان چنبر گردن. (ناظم الاطباء). عرقان فی النحر. (المنجد)
در آیین زردشتی فرشتۀ موکل بر نکاح، روز سی ام از هر ماه خورشیدی، برای مثال سفندارمذماه رفته تمام / به روزی که خوانی انیرانش نام ی در این روز زردشت پاکیزه دین / درآمد سوی حد ایران زمین (زراتشت بهرام - لغت نامه - انیران) غیر ایرانی، غیر ایران
در آیین زردشتی فرشتۀ موکل بر نکاح، روز سی ام از هر ماه خورشیدی، برای مِثال سفندارمذماه رفته تمام / به روزی که خوانی انیرانش نام ی در این روز زردشت پاکیزه دین / درآمد سوی حد ایران زمین (زراتشت بهرام - لغت نامه - انیران) غیر ایرانی، غیر ایران
ممکنات را گویند که جمع ناور باشد که به معنی ممکن است. (برهان قاطع) (آنندراج) (ازناظم الاطباء) (از انجمن آرا). از لغات فرهنگ دساتیر است. رجوع به ناور شود
ممکنات را گویند که جمع ناور باشد که به معنی ممکن است. (برهان قاطع) (آنندراج) (ازناظم الاطباء) (از انجمن آرا). از لغات فرهنگ دساتیر است. رجوع به ناور شود
دو مجرای دمعه که از گوشۀ چشم به جانب بینی فرود می آید. (ناظم الاطباء). عرقان علی حرفی الانف یسیلان من المؤقین. (اقرب الموارد). دو رگ از سوی بینی. (مهذب الاسماء). نام دو رگ است در عرض بینی
دو مجرای دمعه که از گوشۀ چشم به جانب بینی فرود می آید. (ناظم الاطباء). عرقان علی حرفی الانف یسیلان من المؤقین. (اقرب الموارد). دو رگ از سوی بینی. (مهذب الاسماء). نام دو رگ است در عرض بینی
از دهات دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن است در 16هزارگزی مشرق فومن و 7هزارگزی مشرق شفت در جلگۀ معتدل هوای مرطوب مالاریاخیزی قرار دارد، سکنۀ آن 362 نفر است. محصولش برنج و ابریشم و شغل اهالی زراعت و کرایه کشی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 2 ص 301)
از دهات دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن است در 16هزارگزی مشرق فومن و 7هزارگزی مشرق شفت در جلگۀ معتدل هوای مرطوب مالاریاخیزی قرار دارد، سکنۀ آن 362 نفر است. محصولش برنج و ابریشم و شغل اهالی زراعت و کرایه کشی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 2 ص 301)
دهی است از دهستان بهر آسمان بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت، در منطقه ای کوهستانی و سردسیر و در 20 هزارگزی جنوب شرقی ساردوئیه و 14 هزارگزی جنوب جادۀ مالرو بافت به ساردوئیه قرار دارد، 50 تن سکنه دارد که از طایفۀ بهمنی اند، آبش از رودخانه و چشمه، محصولش غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ص 406) دهی است از دهستان لواسان کوچک بخش افجۀ شهرستان تهران در دو هزارگزی مشرق گلندوک واقع است، کوهستانی و سردسیر است و 377 تن سکنه دارد، آب آن از رود خانه افجه تأمین میشود، محصولش غلات و بنشن است و شغل مردمش زراعت، راه فرعی به گلندوک دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ص 221)
دهی است از دهستان بهر آسمان بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت، در منطقه ای کوهستانی و سردسیر و در 20 هزارگزی جنوب شرقی ساردوئیه و 14 هزارگزی جنوب جادۀ مالرو بافت به ساردوئیه قرار دارد، 50 تن سکنه دارد که از طایفۀ بهمنی اند، آبش از رودخانه و چشمه، محصولش غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ص 406) دهی است از دهستان لواسان کوچک بخش افجۀ شهرستان تهران در دو هزارگزی مشرق گلندوک واقع است، کوهستانی و سردسیر است و 377 تن سکنه دارد، آب آن از رود خانه افجه تأمین میشود، محصولش غلات و بنشن است و شغل مردمش زراعت، راه فرعی به گلندوک دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ص 221)
چراناکرده و علف ناخورده. (ناظم الاطباء). که چیزی نخورده است. که میل به خوردن چیزی ندارد. که از غم و غصه یا نقاهت و بیماری اشتهای خوردن ندارد: بر آن چرمۀ ناچران زین نهاد چه زین از برش خشک بالین نهاد. فردوسی. به کوهی در است این زمان با سران دو دیده پر از آب و لب ناچران. فردوسی. بدین گونه بد ناچران و چمان چنین تا برآمد بر او بر زمان. فردوسی. فرنگیس نالنده بود این زمان بلب ناچران و بتن ناچمان. فردوسی. همی گفت زندان و بندگران کشیدم بسی ناچمان و چران. فردوسی
چراناکرده و علف ناخورده. (ناظم الاطباء). که چیزی نخورده است. که میل به خوردن چیزی ندارد. که از غم و غصه یا نقاهت و بیماری اشتهای خوردن ندارد: بر آن چرمۀ ناچران زین نهاد چه زین از برش خشک بالین نهاد. فردوسی. به کوهی در است این زمان با سران دو دیده پر از آب و لب ناچران. فردوسی. بدین گونه بد ناچران و چمان چنین تا برآمد بر او بر زمان. فردوسی. فرنگیس نالنده بود این زمان بلب ناچران و بتن ناچمان. فردوسی. همی گفت زندان و بندگران کشیدم بسی ناچمان و چران. فردوسی
ورتکی ورگرایی، خم شدن کج شدن، کج روی کج راهی بی فرمانی اریب رفتن اریبیدن: گام های مردم شوریده خود هم زگام دیگران پیدا بود یک قدم چون رخ روانه تا نشیب یک قدم چون فیل رفته براوریب (مولانا جلال الدین) کژ خویی کژ رفتاری خم شدن کج شدن کژ شدن، کج رفتن اریب رفتن، بگشتن از راه گشتن میل کردن، یا انحراف اخلاقی. از اصول اخلاقی دست کشیدن و کارهای ناشایست کردن، کجروی کج راهی، جمع انحرافات. یا انحراف فکر. کژی اندیشه کج اندیشی
ورتکی ورگرایی، خم شدن کج شدن، کج روی کج راهی بی فرمانی اریب رفتن اریبیدن: گام های مردم شوریده خود هم زگام دیگران پیدا بود یک قدم چون رخ روانه تا نشیب یک قدم چون فیل رفته براوریب (مولانا جلال الدین) کژ خویی کژ رفتاری خم شدن کج شدن کژ شدن، کج رفتن اریب رفتن، بگشتن از راه گشتن میل کردن، یا انحراف اخلاقی. از اصول اخلاقی دست کشیدن و کارهای ناشایست کردن، کجروی کج راهی، جمع انحرافات. یا انحراف فکر. کژی اندیشه کج اندیشی