جدول جو
جدول جو

معنی ناجح - جستجوی لغت در جدول جو

ناجح
رستگار، پیروز، پیروزمند، کار سهل و آسان
تصویری از ناجح
تصویر ناجح
فرهنگ فارسی عمید
ناجح
پیروزمند
تصویری از ناجح
تصویر ناجح
فرهنگ لغت هوشیار
ناجح
((جِ))
رستگار شونده، پیروز، پیروزمند، کار سهل، آسان
تصویری از ناجح
تصویر ناجح
فرهنگ فارسی معین
ناجح
Inhospitable
تصویری از ناجح
تصویر ناجح
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ناجح
inóspito
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ناجح
inhóspito
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ناجح
niegościnny
دیکشنری فارسی به لهستانی
ناجح
негостеприимный
دیکشنری فارسی به روسی
ناجح
неприємний для життя
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ناجح
onherbergzaam
دیکشنری فارسی به هلندی
ناجح
unbewohnbar
دیکشنری فارسی به آلمانی
ناجح
inhospitalier
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ناجح
inospitale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ناجح
असंवेदनशील
دیکشنری فارسی به هندی
ناجح
অচলিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
ناجح
yaşanılmaz
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ناجح
살기 힘든
دیکشنری فارسی به کره ای
ناجح
isiyo na makazi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ناجح
不宜居住的
دیکشنری فارسی به چینی
ناجح
住みにくい
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ناجح
לא מארח
دیکشنری فارسی به عبری
ناجح
tidak ramah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ناجح
ไม่เอื้ออำนวย
دیکشنری فارسی به تایلندی
ناجح
غير مستحبٍّ
دیکشنری فارسی به عربی
ناجح
غیر قابل رہائش
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تناجح
تصویر تناجح
راست در آمدن خواب خوابدرستی تینابدرستی (تیناب رویا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناجح
تصویر مناجح
منجح ها، پیروزمندها، کامیاب ها، جمع واژۀ منجح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناجح
تصویر مناجح
جمع منجح، کامیابان، کامروایان، پیروز مندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راجح
تصویر راجح
چربیده، افزون، غالب، فائق، بازگردنده، با آینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصح
تصویر ناصح
پند دهنده، نصیحت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راجح
تصویر راجح
برتر، بهتر، افزون، غالب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناکح
تصویر ناکح
آنکه خطبۀ عقد ازدواج را می خواند، عاقد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناجع
تصویر ناجع
اثربخش، تاثیر کننده، گوارا، نافع، سودمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناجم
تصویر ناجم
نوخاسته، کسی که به دعوی امری قیام کند، سرکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناجی
تصویر ناجی
نجات دهنده، نجات یابنده، رهنده، خلاص شونده، رستگار
فرهنگ فارسی عمید